دیدمت لرزید دستم چادر افتاد از سرم

دیدمت لرزید دستم ، چادر اُفـتــاد از سرم
یک نفر پرسید:خوبی؟!گفتم:اکـنون بهتـرم

زیر لب با اخم گفتی: چادرت را جمــــع کن
خنده رو،آهسته تــر گفتــم:اطاعت سرورم

عاشق ایـــن غیرت و مردانگی هایت شدم
عشق پاکت مردِ بـا احساسِ من! شد باورم

عشقِ تو رنگین کمان پاشیده بر دنیایِ مـن
هم تــو عشقِ اولم هستی،هــم عشقِ آخرم

هرچــه در انکار کوشیدم نشد؛ناممکن است
آخرش هم عشقِ مــن! فهمید گویــــا مادرم

کــرده شاعر دختری مغرور را چشمت عزیز
تا نگاهم بــــــاز کردی، چادر افتاد از ســـرم
دیدگاه ها (۶)

1- آیه الکرسی نوری از آسمان است .2- آیه الکرسی آیتی از گنج...

صبحت بخیر ای امام غریبصبحت بخیر مولای من

اسم بی عفتی اتـــــ را گذاشته ای آزادی یواشکیبرای خودت جولان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط