میدان

میدانے؟
مڹ بہ همہ ے زنهاے شهر مشکوکݥ
آهستــــه از کنارم میگذرند
جورے کہ انگار همیڹ حالااز آغوش تو
جدا شده اند....
رقیبانہ لبخند میزنند
و جای انگشتان تو را
در میاڹ موهایشاڹ جابجا میکنند....
همیڹ استـــــ کہ
ناگهان با خودم و با تو لج میکنم
و با لجبازے هاے عاشقانہ
تو را آزار میدهم
کاݜ یاد میگرفتے به جاےگفتن"حسادت نکن"
بگویی:من عاشق توام خیالتـــــ راحت
تا من با خیال راحتـــــ
برایتـــــ بمیرݦ...
دیدگاه ها (۱۶)

چه بارون قشنگی بود ❤

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

گاهے وقتــــــ ها دلت میخواهد بایکے مهربان باشےدوستش بدارےو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط