برده part
برده ﴾۳۵ part
آری روبه هویون گفت : به توچه من میخوام بشینم حالا میخواهی چیکار کنی اگه به زن عمو نایون بگم حسابی تنبیهت میکنه
یه سول که نمیخواست به خاطره خودش هویون آزرده بشه پس سریع بلند شد اما با نگاه عصبی. و خشن هویون روبه رو شد
آری با نیشخند مزخرفی روی تاب نشست و گفت : آفرین به حرفام گوش بدین
هویون تک خنده ای عصبی زد و نجوا کرد : باشه گوش میدیم..
نزدیک تاب ایستاده بود پس دست تو اون یکی جیبش کرد و چاقوی کوچک مشکی یا طرح خاصی به دست گرفت و با حرکت خیلی سریعی تناب تاب رو برید که باعث افتادن آری از تاب شد جیغ بلندی کشید
جیمین که تمام مدت داشت به اونا نگاه میکرد با دیدن این کار هویون نیخشندی زد همانطور که به درخت تکیه داد بود با پاش سنگ جلویش رو شوت کرد اما نفهمید که سنگ خورد به جونگ کوک
جونگ کوک آخی گفت و با اخم روبه رویش ایستاد : چته تو چرا سنگ پرت میکنی
جیمین خنده ای کرد و زد روی شونه جونگ کوک و پر افاده گفت: آره کاره جدیدمه
جونگ کوک با یه تای ابرو بالا لب زد: انگار نمیدونم داشتی به دخترا نگاه میکردی
جیمین : خوب شناختی
جونگ کوک لحظه ای محو این خوشگلی یه سول شد خودش هم نمیدونست کی انقدر بهش وابسته شده بود
اون خنده های زیباییش اون ظاهر آراسته و خوشگلش،
همه این ها باعث میشدن جونگ کوک روز به روز محو این خوشگلی بشه
جیمین با دیدن مات بردن جونگ کوک دستشو مشت کرد و محکم زد به شونه جونگ کوک و با خنده جذابی کرد : خودتم دست کم از من نداریا چشمت همش دنباله دختراست
جونگ کوک را ظاهر آراسته و مرتبش چپ چپ نگاهش کرد : اصلانم اینجوری نیست جلوی یه سول اینجوری نگی
بلاخره بعد از مکالمه اش با جیمین به سوی دخترا حرکت کرد جیمین هم با دستی که لای موهای مشکی اش کشید به دنبالش راهی شد
آری که هنوزم داشت داد و بیداد میکرد و یه سول سعی در آروم کردنش بود
اما هویون بیخیال دست تو جیب ایستاده بود گوششو با دستش تکون داد و روبه جونگ کوک گفت : کر نشده هنوز
آری روبه هویون گفت : به توچه من میخوام بشینم حالا میخواهی چیکار کنی اگه به زن عمو نایون بگم حسابی تنبیهت میکنه
یه سول که نمیخواست به خاطره خودش هویون آزرده بشه پس سریع بلند شد اما با نگاه عصبی. و خشن هویون روبه رو شد
آری با نیشخند مزخرفی روی تاب نشست و گفت : آفرین به حرفام گوش بدین
هویون تک خنده ای عصبی زد و نجوا کرد : باشه گوش میدیم..
نزدیک تاب ایستاده بود پس دست تو اون یکی جیبش کرد و چاقوی کوچک مشکی یا طرح خاصی به دست گرفت و با حرکت خیلی سریعی تناب تاب رو برید که باعث افتادن آری از تاب شد جیغ بلندی کشید
جیمین که تمام مدت داشت به اونا نگاه میکرد با دیدن این کار هویون نیخشندی زد همانطور که به درخت تکیه داد بود با پاش سنگ جلویش رو شوت کرد اما نفهمید که سنگ خورد به جونگ کوک
جونگ کوک آخی گفت و با اخم روبه رویش ایستاد : چته تو چرا سنگ پرت میکنی
جیمین خنده ای کرد و زد روی شونه جونگ کوک و پر افاده گفت: آره کاره جدیدمه
جونگ کوک با یه تای ابرو بالا لب زد: انگار نمیدونم داشتی به دخترا نگاه میکردی
جیمین : خوب شناختی
جونگ کوک لحظه ای محو این خوشگلی یه سول شد خودش هم نمیدونست کی انقدر بهش وابسته شده بود
اون خنده های زیباییش اون ظاهر آراسته و خوشگلش،
همه این ها باعث میشدن جونگ کوک روز به روز محو این خوشگلی بشه
جیمین با دیدن مات بردن جونگ کوک دستشو مشت کرد و محکم زد به شونه جونگ کوک و با خنده جذابی کرد : خودتم دست کم از من نداریا چشمت همش دنباله دختراست
جونگ کوک را ظاهر آراسته و مرتبش چپ چپ نگاهش کرد : اصلانم اینجوری نیست جلوی یه سول اینجوری نگی
بلاخره بعد از مکالمه اش با جیمین به سوی دخترا حرکت کرد جیمین هم با دستی که لای موهای مشکی اش کشید به دنبالش راهی شد
آری که هنوزم داشت داد و بیداد میکرد و یه سول سعی در آروم کردنش بود
اما هویون بیخیال دست تو جیب ایستاده بود گوششو با دستش تکون داد و روبه جونگ کوک گفت : کر نشده هنوز
- ۴۵۰
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط