چند وقت پیش یه جا مهمونی رفتیم سر شام یهو دیدیم زن صابخون

چند وقت پیش یه جا مهمونی رفتیم سر شام یهو دیدیم زن صابخونه هی سرفه میکنه و نفس بالا نمیاد داد میزنه"فاضلاب,فاضلاب,فاضلاب"ما همه نگاهمون رفت سمت دستشویی و حموم گفتیم حتما فاضلابش زد بالا خواستیم در ریم سمت ما نیاد که یهو دیدیم شوهرش براش آب ریخت گفت بخور عزیزم!


نگو طرف داشت شوهرشو که اسمش"فاضل"بود صدا میزد که براش آب بریزه.بدبخت غذا تو گلوش گیر کرده بود!😄
دیدگاه ها (۵)

💠 ﺧﯿﻠﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻋﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ، تقدیم به شما:ﺧﺪﺍﻳﺎ...🙏 ﻫﻨﮕﺎمی ﻛ...

جفر رفت حج.وقتی از حج برگشت رفت سراغ بقالی محلشون.به مغازه د...

دیشب یه پشه نیشم زد .... افتادم دنبالش گوشه اتاق خفتش کردم ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط