عکاس رال باز من
عکاس رال باز من
P14
#ات
با حس خفگی چشام رو باز کردم همه چیز دربرابر چشامم تیر و تار بود انگار همه چیز دور سرم میچرخیدن احساس خفگی شدتت پیدا کرد به هر راهی زدم که فرار کنم ولی مثل اینکه زور فرد مقابلم زیاد بود چنگ میزدم کا با شدتت بیشتری نسبت به قبل گلوم فشرده میشد بی اختیار چشام تر شد و برای آخر چشامم رو باز کردم تا فرد مقابلم رو ببینم ولی خیسی و چشامم و خواب آلودگی چشامم دیدن رو برام سخت میکرد که بعد آخرین اشکم ......... سیاهی مطلق *
#تهیونگ
د لعنتی زود باش گازی به بنزی که سوارش شده بودم دادم و با سرعت زیادی به خونه ای که برای ات اجاره کرده بودم رسیدم
بادیگارد هام پشت سرم سف. بسته بودند در با شدتت شکوندم و وارد شدم
_ات
_ات کجایی
_ات جواب بده
_ات
_ات این شوخی خوبی نیست جواب بده
وارد اتاق خواب شدم و با چیزی که دیدم خون توی رگ هام یخ بست
ات من دختر من بچه ی من چرا چرا
با عربده ای که کشیدم ستون خونه ها لرزید
چرا چه طور تونستن کی تونسته وارد خونه بشه هیچ کس جرعت تکون خوردن نداشت بار دیگه عربده ای محکم تر کشیدم و غریدم
_ دکتر رو خبر کنید
لبام از حرص و کیلد شده بودند یه روانی تخس که فقط معشوقه اش میتونه از حال دگرگونی نجاتش بده ولی مشوقه اش ...؟
معشوقه اش رو وقتی دیده بود که بیهوش بی رنگ با نبض کم از تخت بسته شده
چشمای خون بسته اش رو با ترس روهم میذاره و با خشم چنان عربده ای میکشه که ستون های خونه به لرزه در میان :
_تا شب اون عو/ضی که این کار رو با دختره من کرده رو پیدا میکنید تت پس همتون رو میفرستم سینه قبرستون
بعد اتمام حرفش جیمین سراسیمه وارد اتاق میشه و با دیدن حال دگرگون تهیونگ تعجب میکنه کم و بیش میدونست قضیه از چه قرار
هیچکس بخاطره رفتار و حالی که تهیونگ داشت جرعت نمیکرد حرفی بزنه همه توی یه شوک عجیبی بودند اصلن معلوم نبود کی دکتر سر رسید همه بادیگارد ها به صف دور ساختمون بودند و همه جای واحد های ساختمون پر از بادیگارد ها بود و دکتر درحال معالجه ات بود
این پنجمین باکس سیگاری بود که تهیونگ تموم کرده بود دلش میخواست مست کنه و همه چیز و همه اون تصویر ها از ذهنش پاک بشن ولی فکر انتقام این اجازه رو بهش نمیداد ...... !
P14
#ات
با حس خفگی چشام رو باز کردم همه چیز دربرابر چشامم تیر و تار بود انگار همه چیز دور سرم میچرخیدن احساس خفگی شدتت پیدا کرد به هر راهی زدم که فرار کنم ولی مثل اینکه زور فرد مقابلم زیاد بود چنگ میزدم کا با شدتت بیشتری نسبت به قبل گلوم فشرده میشد بی اختیار چشام تر شد و برای آخر چشامم رو باز کردم تا فرد مقابلم رو ببینم ولی خیسی و چشامم و خواب آلودگی چشامم دیدن رو برام سخت میکرد که بعد آخرین اشکم ......... سیاهی مطلق *
#تهیونگ
د لعنتی زود باش گازی به بنزی که سوارش شده بودم دادم و با سرعت زیادی به خونه ای که برای ات اجاره کرده بودم رسیدم
بادیگارد هام پشت سرم سف. بسته بودند در با شدتت شکوندم و وارد شدم
_ات
_ات کجایی
_ات جواب بده
_ات
_ات این شوخی خوبی نیست جواب بده
وارد اتاق خواب شدم و با چیزی که دیدم خون توی رگ هام یخ بست
ات من دختر من بچه ی من چرا چرا
با عربده ای که کشیدم ستون خونه ها لرزید
چرا چه طور تونستن کی تونسته وارد خونه بشه هیچ کس جرعت تکون خوردن نداشت بار دیگه عربده ای محکم تر کشیدم و غریدم
_ دکتر رو خبر کنید
لبام از حرص و کیلد شده بودند یه روانی تخس که فقط معشوقه اش میتونه از حال دگرگونی نجاتش بده ولی مشوقه اش ...؟
معشوقه اش رو وقتی دیده بود که بیهوش بی رنگ با نبض کم از تخت بسته شده
چشمای خون بسته اش رو با ترس روهم میذاره و با خشم چنان عربده ای میکشه که ستون های خونه به لرزه در میان :
_تا شب اون عو/ضی که این کار رو با دختره من کرده رو پیدا میکنید تت پس همتون رو میفرستم سینه قبرستون
بعد اتمام حرفش جیمین سراسیمه وارد اتاق میشه و با دیدن حال دگرگون تهیونگ تعجب میکنه کم و بیش میدونست قضیه از چه قرار
هیچکس بخاطره رفتار و حالی که تهیونگ داشت جرعت نمیکرد حرفی بزنه همه توی یه شوک عجیبی بودند اصلن معلوم نبود کی دکتر سر رسید همه بادیگارد ها به صف دور ساختمون بودند و همه جای واحد های ساختمون پر از بادیگارد ها بود و دکتر درحال معالجه ات بود
این پنجمین باکس سیگاری بود که تهیونگ تموم کرده بود دلش میخواست مست کنه و همه چیز و همه اون تصویر ها از ذهنش پاک بشن ولی فکر انتقام این اجازه رو بهش نمیداد ...... !
- ۱.۷k
- ۰۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط