پسر عمو

پسر عمو
ساعت:8 صبح به وقت سئول
لیا :ته تههههه(داد)
تهیونگ: ته ته؟(با تعجب)
لیا :آره ته ته (کیوت)
تهیونگ لپ های لیا رو کشید و دماغشو بوس کرد
تهیونگ: جون ته ته؟
لیا :ه..هیچی فقط ... حوصلم سر رفته(شوک)
تهیونگ :باید به سر برم شرکت اوک؟
بعد اون بریم بیرون باشع؟
لیا :باشه ، موفق باشی ته ته جونم
تهیونگ: مرسی جوجه رنگی
درسته کسی مکالمه این دو فرد را ندید و نخواهد دید اما آنها اگر می‌دیدند این دو را هر جور شده به هم میرساندن ، هر که میدید فکر میکرد. با همن اما بی خبر از اینکه این حس یه حس قدیمیه ،
چند ساعت بعد
ساعت:12 ظهر به وقت سئول
تهیونگ : من برگشتم
مادر تهیونگ: خوش برگشتی پسرم
تهیونگ: بقیه کو؟
مادر تهیونگ : بیرون با هم تو حیاط نشستیم
فقط لیا داخل خونست
تهیونگ : اوک
مادر تهیونگ رفت و ته به سمت مبل های پذیرایی رفت
ته: سلام جوجه رنگی
لیا :تهیونگی برگشتی؟
ته :آره جوجه برگشتم
دیدگاه ها (۰)

گایزhttps://wisgoon.com/p/JJSD1TIVP1/اول اینو بخونین بعد قبل...

پسر عمو لیا ویو توی اتاقم بودم همین دیشب با ته رفته بودیم شه...

پس. عمو مادر تهیونگ رفت و ته به سمت مبل های پذیرایی رفت ته: ...

:)کوماندو ها حضورتونو اعلام کنین

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط