عشق آغشته به خون

。☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩
(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۵ (。☬⁠。⁠)⁩

دخترک با گام های سریع وارد کتابخانه شد بوی خوب و گرم مانند قهوه بینی اش را نوازش میکرد با لباس کوتاه و مشکی به سمت همان صندلی مخصوص خودش هجوم برد بلافاصله روی صندلی با ذوق نشست ... دست هایش را زیر چونش برد و منتظر ماند ٫ کجای پسره ۱۶ ساله کجای پس ٫ لبش را تر کرد ولی همچنین به کتاب مشکی رنگ جلویش زل زد .. میخواست شیطون کمی را بخونه چشم هایش را ریز کرد و آروم لای کتاب را باز کرد ولی با صدا بم مانند کسی تند سرش را بلند کرد
: ببینم جرزنی که نمیکنی ؟
دخترک تند خندید : معلومه که نه ... پسرک آروم روی صندلی نشست سپس قهوه ای که تلخ و شیرین درونش بود را روی میز گذاشت : خوب منتظرم موندی ممنون
دخترک با خنده دندون نما خندید : آره خوب ..
پسرک دست هایش را روی میز گذاشت : خوب بریم سر داستانمون ؟ ..
دخترک با ذوق دست زد و موهایش را به پشت انداخت : آره از دیروز تا الان دارم میمیرم
پسرک خندید و هر دو لایه کتاب را باز نمودن ...

(سال ۲۰۲۵)

فالگوش ایستادن اصلا کار خوبی نبود ولی حالا که از سخنان مین جی دفاع میکرد مجبور بود با گام های سریع از اتاق کار عمو اش دور شد سپس از پله ها پایین میرفت تا اینکه محکم به کسی برخورد کرد اخم کردن دستی به پیشانی اش کشید .. زن عمو خوشگل ولی مغرور اش با غیض گفت
هانول : معلوم هست چیکار می‌کنی
دخترک همچنین با اخم دستی به پیشانی قرمز اش کشید ولی این صدا بلند باعث بغضش شد ...
میون‌شی : شما .. اومدی جلو
هانول: دهنتو ببند کور احمق ...
میون‌شی با بغض چونش لرزید ... سپس سخت آب دهنش را قورت داد صدا محکم تهیونگ باعث نگاه هانول بهش شد ..
تهیونگ: اینجا چه خبره ؟
میون‌شی چونش لرزید و موهای بلندش روی چشم هایش ریخته شد .. اینم از امروز و مزخرفی .... با گام های سریع به سمت پله ها رفت نمیتونست باز هم تحقیر های برادرش را بشنوید محکم در را قفل کرد سپس بهش تیکه داد دستش را نرم روی صورتش گذاشت سپس کم کم خم شد و روی زمین نشست .. ٫ تا کی .. ادامه داره .. تا کی .. ٫ او می‌ترسید از همه از برادرش ولی از اخلاق خوب برادرش نمی‌دانست از رفتار مهربون اش از دفاع های پنهانش...

مین جی مشغول کشیدن گوشواره های بلند و قیمتی اش شد .. سپس پا رو آن یکی پا اش انداخت با دیدن شماره دوست کوچولو اش لبخندی زد .. ٫چرا تو کیوت خواهر به وحشی شدی ها ٫ با لبخند جواب داد
مین جی : سلام بچه
میون‌شی با دل گرفته لبخند زد سپس آروم گفت: سلام ..
مین جی با گوش‌دادن صدا ضعیف حالت میون‌شی اخم کرده و نگران بلند شد
دیدگاه ها (۲)

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۶ (。☬⁠。⁠)⁩مین ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۷ (。☬⁠。⁠)⁩صبح ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۴ (。☬⁠。⁠)⁩فالگ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۳ (。☬⁠。⁠)⁩ولی ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۳۰مین جی اشک هایش را آ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۸ (。☬⁠。⁠)⁩اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط