جدایی باور نکردنی

جدایی باور نکردنی
#پارت۹
جونگکوک: خوشبختم ارباب کیم
تهیونگ: تو چرا به من تهیونگ نمیگی هااا؟(رو به ا/ت)
ا/ت:خب...خب...
تهیونگ: از این به بعد تهیونگ صدام کن فهمیدی
ا/ت:چشم
"ویو به داخل خانه از نظر کیم تهیونگ "
همین که وارد خونه شدم گوشیم زنگ زد جیمین بود زود جواب دادم
جیمین: الو تهیونگ کجایی(نفس نفس)
تهیونگ: چیه ؟اتفاقی افتاده ؟چرا نفس نفس میزنی؟
جیمین: ببین هر جا که هستی پاشو بیا شرکت زود
تهیونگ: اتفاقی افتاده
جیمین: لیو انبار شرکت رو زده همه ی وسایل هارو دزدیده تمام محموله‌ها و تفنگ ها و چیز های دیگه
تهیونگ: یعنی چی من اون همه نگهبان گذاشتم اونجا ،اونا کدوم گوری بودن هااا(داد و عصبانی)
جیمین: فقط پاشو بیا همین الان زود
تهیونگ:باشه الان میام
زود رفتم بالا و لباسام رو عوض کردم
تهیونگ: اون لیوی عوضی نمیخواد دست از سر من برداره پوستش رو از تنش جدا میکنم
زود رفتم پایین و با عجله به آجوما گفتم
تهیونگ: آجوما مواظب ا/ت باش فهمیدی !؟
آجوما: بله قربان
اینو گفتم و به سمت در راه افتادم که ا/ت هم پشت سرم داشت میومد
ا/ت:صبر کن ببینم....
ادامه دارد
لایک ۱۰
کامنت۱۰
دیدگاه ها (۱۱)

جدایی باور نکردنی #پارت۱۰ا/ت:صبر کن ببینم داری کجا میری ؟با ...

رفتم انگشت هام رو سوزوندم اومدم 😁😇

جدایی باور نکردنی #پارت۸از خواب بیدار شده ا/ت:دارم لباس میپو...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

زور و عشق پارت ۵

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط