پآرت3 دلبرک شیرین آستآد
پُـــــــآرتُـــــــ3. دلبےـرک شےـیرینےـ آسےـتےـآد🍭
کنار زدم و از ماشین پیاده شدم و موهامو کردم توی شال و با ایستادن ماشین پلیس پشت ماشینم و پیاده شدن پلیس سرمو انداختم پایین. خدایا خودت رحم کن. الان خشتکمو پرچم میکنه
پلیس اخمو و شکم گنده ای پایین اومد و گفت:با سرعت صد و هشتاد تا توی جاده میروندید خانم. آهنگ غیر مجاز هم که گذاشته بودید. چیزی برای گفتن دارید؟ اسم و فامیل شریف
آروم سرمو بالا گرفتم و با کلی بدبختی اشک تمساحی از چشمای آبی درشتم چکید با بغض ساختگی گفتم:من افسردگی حاد دارم.
پلیسه اخمی کرد و گفت:لابد با رژ جیگری و ماشین میلیاردی و آهنگ غیر مجاز افسردگی گرفتید؟ مهم نیست خانم اسم و فامیل شریف
ای باباااااا. عجب... الله اکبر من هی هیچی نمیگم. با اون سیبیلات. اوف
با صدای آرومی گفتم:آیلان آرمانمهر
پلیسه سریع یه قبض تپل نوشت داد دستم و رفت و سوار ماشین شد و رفت.
با رفتن ماشین و دور شدن اون سمند در پیت. با بدبختی به قبض جریمه نگاه کردم و گفتم:آخه خدااااا چرا مننننن؟
سوار ماشین شدم و ایندفعه مثل یک انسان عادی با سرعت مجاز و بدون آهنگ شروع کردم به رانندگی.
حدود 45 دقیقه به روستا رسیدم. جلوی در بزرگ مشکی و لوکس عمارت ایستادم و بوق زدم که عمو احمد، کسی که همیشه توی عمارت بود درو باز کرد و وارد شدم و درحالی با احتیاط رانندگی میکردم و وارد میشدم با ذوق گفتم:سلام عمو احمد!
عمو احمد با مهربونی همیشگیش گفت: علیک سلام آتیش پاره. عمو احمد قربون چشمای ابیت بره. بیا داخل عزیزم
با ذوق وارد حیاط بزرگ عمارت شدم و ماشینو پارک کردم و خاموشش کردم و کیف دستی مشکی چنلمو برداشتم و از ماشین پیاده شدم با ذوق به طرف عمو احمد رفتم و بعد از احوالپرسی حسابی وارد عمارت شدم و بلند گفتم:اهل خونه کجایید؟ نور چشمتون اومد.
کنار زدم و از ماشین پیاده شدم و موهامو کردم توی شال و با ایستادن ماشین پلیس پشت ماشینم و پیاده شدن پلیس سرمو انداختم پایین. خدایا خودت رحم کن. الان خشتکمو پرچم میکنه
پلیس اخمو و شکم گنده ای پایین اومد و گفت:با سرعت صد و هشتاد تا توی جاده میروندید خانم. آهنگ غیر مجاز هم که گذاشته بودید. چیزی برای گفتن دارید؟ اسم و فامیل شریف
آروم سرمو بالا گرفتم و با کلی بدبختی اشک تمساحی از چشمای آبی درشتم چکید با بغض ساختگی گفتم:من افسردگی حاد دارم.
پلیسه اخمی کرد و گفت:لابد با رژ جیگری و ماشین میلیاردی و آهنگ غیر مجاز افسردگی گرفتید؟ مهم نیست خانم اسم و فامیل شریف
ای باباااااا. عجب... الله اکبر من هی هیچی نمیگم. با اون سیبیلات. اوف
با صدای آرومی گفتم:آیلان آرمانمهر
پلیسه سریع یه قبض تپل نوشت داد دستم و رفت و سوار ماشین شد و رفت.
با رفتن ماشین و دور شدن اون سمند در پیت. با بدبختی به قبض جریمه نگاه کردم و گفتم:آخه خدااااا چرا مننننن؟
سوار ماشین شدم و ایندفعه مثل یک انسان عادی با سرعت مجاز و بدون آهنگ شروع کردم به رانندگی.
حدود 45 دقیقه به روستا رسیدم. جلوی در بزرگ مشکی و لوکس عمارت ایستادم و بوق زدم که عمو احمد، کسی که همیشه توی عمارت بود درو باز کرد و وارد شدم و درحالی با احتیاط رانندگی میکردم و وارد میشدم با ذوق گفتم:سلام عمو احمد!
عمو احمد با مهربونی همیشگیش گفت: علیک سلام آتیش پاره. عمو احمد قربون چشمای ابیت بره. بیا داخل عزیزم
با ذوق وارد حیاط بزرگ عمارت شدم و ماشینو پارک کردم و خاموشش کردم و کیف دستی مشکی چنلمو برداشتم و از ماشین پیاده شدم با ذوق به طرف عمو احمد رفتم و بعد از احوالپرسی حسابی وارد عمارت شدم و بلند گفتم:اهل خونه کجایید؟ نور چشمتون اومد.
- ۴.۰k
- ۲۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط