حق

.
حق ؟
کدام حق ؟
حق را کشته اند
تزویر و ریا ؛
ابلیس لباس رنگارنگ می پوشد
حکایت تلخی ست
باوری که به میراث رسیده...
فرمان می دهد در تقاطع انقلاب
هر روز زنی از سلاله ی من
خنجر ناموس میخورد.

در میدان آزادی
آینده‌ی هولناک این سرزمین،
سیاهی نفوذ کرده
در میان اندیشه
نفرینی سیاه
سایه افکنده بر ظلمت شب
بوی افیون می آید و من
از اینجا برایت از سرخ می گویم
به فردا امید مبهمی دارم
حق را فریفته اند...
دیدگاه ها (۴)

گم شده ام ته دنیاآنجا که اسمش هیج جا نیستجایی‌ که لبخند زندگ...

زن ِ خوب شعرهاییاز جنس بارانهمنشین گُل...پس این حصارها چیست؟...

خورشید مرده بودو هیچ کس نمیدانستکه نام آن کبوتر غمگین که از ...

یک نویسنده زن می‌گوید ممیزی‌های ارشاد در این حد است که در یک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط