به شعر دیگر امیدی نیست

به شعر دیگر امیدی نیست...
وقتی زبانت را نمیفهمند...
دست به دامن کوله باری از کلمات اتو کشیده هم که بشوی...
احساست را به صلیب میکشند...
باید هر روز تکرار شوی از سر سطر...
یا دست دلت را بگیری...
و خودت را جایی میان نقاب بازی ادمک ها جا بگذاری...
دیدگاه ها (۳)

حوادث گاه پیر میکنند گاه جوان گاه در حادثه ای ، زیبا پیر م...

ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺎﻧﺪﻥ ... ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﯿﺴﺖ ! ﺗﻮ ...

تنها بمان...تنهایی پاک است...اینجا آدم ها((تن ها))داده اند ت...

ماندن های زیاد خفه می کند معشوقی را که تطمیع عشق دیگری شده ا...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط