من و دل بریدن از تو چه محال خنده داری

من و دل بریدن از تو؟ چه محال خنده داری!
که کسی ندیده کافر، به اقامه ی نمازی
تو هر آنچه ای همانی که من آنچه ام همینم
تو نمی توانی از من بشری دگر بسازی
نه گلایه از تو دارم نه شکایتی از این عشق
تو اگر دلت میاید که به روح من بتازی
نه فقط همین دل من، دل خسته ی خرابم
که جهان شود گلستان، گل من! اگر بسازی
دیدگاه ها (۵)

نم نم باران زند بر شیشه بیدارت ڪندیاد من اید ڪنارت تا ڪه ...

دوست دارم که دلم هرچه بخواهد باشینه چنین پیش خلایق تو زبانزد...

عاشقی یک نوع قمار زندگیست"گرببازی عاقبت افسرده گیست"من نشستم...

وسعت اشکم چو دریا مُلک جانم را گرفتپیش چشم روشنت امّا، سرابم...

قسمت سی ام <><><><>><><><>><><><><>><﷼ علوم فوق راهبردی در ع...

قسمت سی ام <><><><>><><><>><><><><>><﷼ علوم فوق راهبردی در ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط