پارت
پارت³
(بادیگارد هات❤️🔥)
یه پسری که کچل بود و صورتشو با دفتر نقاشی
اشتباه گرفته بود از بس تتو داشت اومد جلو و گفت:
_برو گمشو دختره هرزه تا تو روهم نکشتم.(با تمسخر)
انگار این پسره لیدرشون بود.
ثورا با صورتی سرخ شده گفت:
_چه زری زدی حرومی؟؟
و خواست به سمتشون حمله ور بشه که گرفتمش و خونسرد با همون لبخند کنج لبم گفتم:
_ثورا جان من که گفتم با گفتمان حلش میکنیم.
بعد رو کردم سمت پسره و گفتم:
_خب مشکل چیه؟
ولی متاسفانه انگار حرف آدمیزاد حالش نمیشد چون اومد و یه مشت به صورتم زد.
صورتم به یه طرف کشیده شده.
خب قدرتش خوب بود ولی برای منی که ۵ سال جودو و ۵سال بوکس کار کردم زدن این مرتیکه یه وری کار خاصی نبود.
(بادیگارد هات❤️🔥)
یه پسری که کچل بود و صورتشو با دفتر نقاشی
اشتباه گرفته بود از بس تتو داشت اومد جلو و گفت:
_برو گمشو دختره هرزه تا تو روهم نکشتم.(با تمسخر)
انگار این پسره لیدرشون بود.
ثورا با صورتی سرخ شده گفت:
_چه زری زدی حرومی؟؟
و خواست به سمتشون حمله ور بشه که گرفتمش و خونسرد با همون لبخند کنج لبم گفتم:
_ثورا جان من که گفتم با گفتمان حلش میکنیم.
بعد رو کردم سمت پسره و گفتم:
_خب مشکل چیه؟
ولی متاسفانه انگار حرف آدمیزاد حالش نمیشد چون اومد و یه مشت به صورتم زد.
صورتم به یه طرف کشیده شده.
خب قدرتش خوب بود ولی برای منی که ۵ سال جودو و ۵سال بوکس کار کردم زدن این مرتیکه یه وری کار خاصی نبود.
- ۱.۱k
- ۲۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط