رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۲۴
دیانا: تعجب کردم و یهو با شادی گفتم استخدامم
ستایش: بیشعور از اول بگو گناه اون بنده خدارم شستم اما خدایی خیلی بد اخلاقه
دیانا: مطمئنی ولی خوب بود که
ستایش: عههه
دیانا: بخدا جای برادری خوش اخلاق بود
ستایش: فقط جای برادری
دیانا: ستایش لحنت بو شیطنت میده بس کن ستایش بگو رئیس کی بود
ستایش: کی
دیانا: چند روز اومده بود کافه
ستایش: عزیزم روزی هزار نفر میان کافه من چه بدونم کدومه
پارت ۲۴
دیانا: تعجب کردم و یهو با شادی گفتم استخدامم
ستایش: بیشعور از اول بگو گناه اون بنده خدارم شستم اما خدایی خیلی بد اخلاقه
دیانا: مطمئنی ولی خوب بود که
ستایش: عههه
دیانا: بخدا جای برادری خوش اخلاق بود
ستایش: فقط جای برادری
دیانا: ستایش لحنت بو شیطنت میده بس کن ستایش بگو رئیس کی بود
ستایش: کی
دیانا: چند روز اومده بود کافه
ستایش: عزیزم روزی هزار نفر میان کافه من چه بدونم کدومه
- ۲.۵k
- ۱۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط