سناریو درخواستی شیپ کازوتورا و ات
🖤💛سناریو درخواستی شیپ کازوتورا و ا/ت💛🖤
🖤💛موضوع:اگه پیامی که براش اومده رو بخونی💛🖤
part:1
🖤💛نسبت:کازوتورا دوست پسرتونه💛🖤
🖤💛نکته:شما و کازوتورا هم خونه اید💛🖤
~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~
*ویو ا/ت*
کازوتورا از حموم در اومده و بود و داشت تو اتاق لباس میپوشید.منم داشتم غذا درست میکردم که برای گوشی کازوتورا پیام اومد.
*ویو کازوتورا*
از حموم در اومده بودم و داشتم تو اتاق لباس میپوشیدم.ا/ت هم داشت غذا درست میکرد که برای گوشیه من پیام اومد.
ا/ت:(بلند)کازوتورا.برات پیام اومده.
کازوتورا:(بلند)پیشی کاواییم.میشه گوشیم رو بیاری.
ا/ت:(بلند)باشه عشقم.
*ویو ا/ت*
کازوتورا گفت که گوشیش رو براش ببرم.گوشیش رو ورداشتم که ببرم بالا و بهش بدم که چشمم به پیام افتاد.نوشته بود......
پیام:ددی.تا کی میخوای پیش اون هرزه بمونی.اونقدری که پیش اونی پیش من نیستی..........
ا/ت:انقدر عصبانی شدم که بلند داد زدم.
ا/ت:(با داد و عصبانیت)کازوتوراااااااااا.
*ویو کازوتورا*
منتظر بودم که ا/ت گوشیم رو بیاره که دیدم با داد اسمم رو صدا زد.اینقدر با عجله و دست پاچگی رفتم پایین که حتی یادم رفت لباسم رو بپوشم و چهار تا پله ی آخر رو سر خوردم.
کازوتورا:پیشی کاواییم.چی شده؟
ا/ت:خیلی خیانت کاری(بغض)
کازوتورا:نانی؟من؟خیانت کار؟
ا/ت:آره خوده تو(بغض)
کازوتورا:خب حداقل بگو چی شده.
(بغض ا/ت ترکید)
ا/ت:این....هق....پیام....هق....چیه؟هاا؟
(ا/ت گوشی رو پرت کرد سمت کازوتورا)
(کازوتورا گوشی رو گرفت پیام رو خوند)
(کازوتورا گریه اش گرفت)
کازوتورا:لطفا گریه....هق....نکن.
(کازوتورا رفت پیش ا/ت سرش رو ناز کرد)
(ا/ت با ناز شدن سرش توسط کازوتورا آروم شد و گریه اش بند اومد)
(گریه ی کازوتورا هم بند اومد)
~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~
🖤💛الان بقیش رو میزارم💛🖤
🖤💛موضوع:اگه پیامی که براش اومده رو بخونی💛🖤
part:1
🖤💛نسبت:کازوتورا دوست پسرتونه💛🖤
🖤💛نکته:شما و کازوتورا هم خونه اید💛🖤
~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~
*ویو ا/ت*
کازوتورا از حموم در اومده و بود و داشت تو اتاق لباس میپوشید.منم داشتم غذا درست میکردم که برای گوشی کازوتورا پیام اومد.
*ویو کازوتورا*
از حموم در اومده بودم و داشتم تو اتاق لباس میپوشیدم.ا/ت هم داشت غذا درست میکرد که برای گوشیه من پیام اومد.
ا/ت:(بلند)کازوتورا.برات پیام اومده.
کازوتورا:(بلند)پیشی کاواییم.میشه گوشیم رو بیاری.
ا/ت:(بلند)باشه عشقم.
*ویو ا/ت*
کازوتورا گفت که گوشیش رو براش ببرم.گوشیش رو ورداشتم که ببرم بالا و بهش بدم که چشمم به پیام افتاد.نوشته بود......
پیام:ددی.تا کی میخوای پیش اون هرزه بمونی.اونقدری که پیش اونی پیش من نیستی..........
ا/ت:انقدر عصبانی شدم که بلند داد زدم.
ا/ت:(با داد و عصبانیت)کازوتوراااااااااا.
*ویو کازوتورا*
منتظر بودم که ا/ت گوشیم رو بیاره که دیدم با داد اسمم رو صدا زد.اینقدر با عجله و دست پاچگی رفتم پایین که حتی یادم رفت لباسم رو بپوشم و چهار تا پله ی آخر رو سر خوردم.
کازوتورا:پیشی کاواییم.چی شده؟
ا/ت:خیلی خیانت کاری(بغض)
کازوتورا:نانی؟من؟خیانت کار؟
ا/ت:آره خوده تو(بغض)
کازوتورا:خب حداقل بگو چی شده.
(بغض ا/ت ترکید)
ا/ت:این....هق....پیام....هق....چیه؟هاا؟
(ا/ت گوشی رو پرت کرد سمت کازوتورا)
(کازوتورا گوشی رو گرفت پیام رو خوند)
(کازوتورا گریه اش گرفت)
کازوتورا:لطفا گریه....هق....نکن.
(کازوتورا رفت پیش ا/ت سرش رو ناز کرد)
(ا/ت با ناز شدن سرش توسط کازوتورا آروم شد و گریه اش بند اومد)
(گریه ی کازوتورا هم بند اومد)
~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~♡~☆~
🖤💛الان بقیش رو میزارم💛🖤
- ۸.۱k
- ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط