دستم ناخودآگاه به سمت موبایلم رفت

دستـم ناخـودآگـاه به سـمت مـوبایلم رفت...
بی اخـتیار صفحـه تـو را بـاز کـردم...
آمـدم سـلام کـنم زود بـروم...
با زبـان گیـرایت...
با کـلام شیـرینت....
با سـخن زیبایـت....
چـنان از خـودم بیـخودم کـردی...
سلـام که کـردم هیچ....
بلکه از هـر دردی با تو سـخن گفتـم...
و الـان ساعتـهاست چنـان دیوانه ای...
با لـبخند به صفحه موبـایلم خیره شده ام...
چه کـارها که بـا من نمـیکنی تو یڪ نـفر...
.
. #فاطمه_پورحاتم
دیدگاه ها (۲)

اکـنون در این شـب روشن ، میـان طوفـان آرامـش...ذهنـم پر از خ...

سالهاست با سکوت زندگی کرده ام،هر دم به کنج انزوای خویش فرو ر...

نیـاید آن روزی کـه از معـشوقت برایـم تعـریف کنـی....گیـج و م...

چـگونه از دوسـت داشـتنـت دسـت بکشـم ، وقتـی...تـو شعـرهایـم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط