می رفت دختر بچه ای همراه باباش

می رفت دختر بچه ای همراه باباش
در کوچه های شهر، بابا گفت ای کاش
این چادر مادر نیفتد از سر تو
یا فاطمه پشت و پناه دخترم باش
راز دلم در چشمهایت یادگار است
راز دلم را پیش نامحرم نکن فاش
من باغبانم خوب می دانم که ای گل
عشق تو تنها در تو دارد حق کنکاش
عطر وفا داری گلم هرگز نفهمد
آن را مشام بی وفایی های اوباش
رنگ حیا دارد قدمهایت نیاید
هر کس بخواهد از تو چیز دیگری جاش
دختر به لبخندی دل باباش لرزاند
یک دختر است و کوچکی قلب باباش
میم نون راهی
(آیت الله دکتر مسعود نوروزی راهی)
م.ن.راهی #میم_نون_راهی #متن_کامل_شعر #حجاب #دختر #بابا #عفاف #تظاهرات #مسعود_نوروزی_راهی
دیدگاه ها (۱)

چریدن کار حیوان هاست! چشم که حیوانی باشد می افتد به چشم چران...

از همان اول راهت را درست انتخاب کن! معمولا آدم در جوانی هر ر...

دکتر مسعود نوروزی راهی (جامعه شناس):جابجایی نسل ها رو اونجا ...

این از نشانه های قدرت خداست که وقتی آدما نمی تونن به هیشکی گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط