دنیای دیگر پارت ۶
پارت ۵ رو حتما اول ببینید
________________
آلا نیکنام
سلام داداش بزرگه خوبی؟ دلم برات تنگ شده ولی نگران من نباش اینجا خیلی حالم خوب هست و حتی من نفر هست که هوام رو داره اسمش چونیا هست اون یک دختر زود جوش اما خیلی مهربون خیلی هم قد بلندی داره! جا ی تو رو دیگه پر کرده ! اون خیلی از شراب بدش میاد پس نگران من نباش دوست خوبی راستی تو هم یک دوست داشتی اسمش چویا بود اون چه فرقی داره با چویا ی این دنیا داره ؟
دوست دار تو آیومی
____________________
آتسوشی:دازای-سان آلا همون آیومی- چان هست؟
دازای:آره اسم من و آیومی به ترتیب آراد (اسمی بسیار عالی 👌) و آلا بود فامیل ما هم نیکنام هست ولی ما اسم اوسامو و آیومی رو بیشتر دوست داشتیم پس اسممون و فامیل کره ای هم داریم!
چویا:این ها بکنار ! اون چونیا -چان از چی بدش میاد؟🤨🔪
آکوتاگاوا: چویا -سان لطفا آروم باشید !
دازای : آره آروم باش! خوب، من یک مثال زدم بعضی ها یا قد بلندی دارن که اصلا ربطی به چویا نداره😇 یا اخلاق خوب دارن که دوباره با چویا نیستیم !
آکوتاگاوا آروم رو به دازای : دازای-سان لطفا تمام کنید الان چویا_ سان یک کاری میکنه!
دازای شروع میکنه به جمع کردن غذا ها
چویا:موری_سان دیگه حرف های دازای احمقانه میزنه میشه الان ۱۰ بار بندازمش پایین از ترس به خودش چیز بشه بعد آروم آروم اون رو بکشم😈👌🔪
فوکوزاوا:یا شمشیر هام !
کونیکیدا عینکش شکست
موری :نه چویا! نمیشه ! تو چرا اینجوری شدی ؟ آروم باش دیگه مستند حیوانات رو نبین و اون فیلم های اکشنت! یکم از اون فیلم ها کم کن!😐😑
چویا:چشم 😒
فوکوزاوا که تا الان فقط گوش میداد:خوب اگر تمام شد از شما میخوام این پرونده رو قبول کنید
همه :چشم
کونیکیدا:فوکوزاوا-سان ، موری_سان چیز دقیقی هست که بیشتر روی اون تمرکز کنیم ؟
دازای:من خودم پر و جو میکنم و از اقوام ایرانیم میپرسم ببینم چه کاری میشه کرد !
موری:اگه لازم شد میتونید برید ایران پیش خوانواده دازای
دازای:منظورتون از اون جمع( میتونید)چی موری_سان؟
فوکوزاوا:تو و چویا باهم برید!
چویا:چرا؟
آکوتاگاوا:موری_سان و فوکوزاوا-سان درسته که میدونن شما فقط به جون هم میوفتید و نمیخواید سر به تن هم باشه و میخواید هم رو بکشید و از هم متنفرید ...
دازای:بسه ! خوب؟
کونیکیدا:ولی شما همکار هم بودید و همکاری بالایی دارید چویا -سان اگر بیاد هم مسافرت رفته و هم پیش شما هست
دازای با نگاه چپ چپ:پس دقیق و واضح بگو چویا میاد من یک وقت خودمو پخ (لغت الکتاب نویسنده : پخ: مردن ، خودکشی 😎) نکنم آره؟😑🤨 نگران نباش نمیتونم!
آتسوشی:چرا؟
دازای:چون به قول مادرم (از اینجا به بعد دازای با صدای نازک رو داریم ) :دازاییییی!الان میام با دنپایی میزنمت تا با بدتر از جهنم رو ببینی!
________________
آلا نیکنام
سلام داداش بزرگه خوبی؟ دلم برات تنگ شده ولی نگران من نباش اینجا خیلی حالم خوب هست و حتی من نفر هست که هوام رو داره اسمش چونیا هست اون یک دختر زود جوش اما خیلی مهربون خیلی هم قد بلندی داره! جا ی تو رو دیگه پر کرده ! اون خیلی از شراب بدش میاد پس نگران من نباش دوست خوبی راستی تو هم یک دوست داشتی اسمش چویا بود اون چه فرقی داره با چویا ی این دنیا داره ؟
دوست دار تو آیومی
____________________
آتسوشی:دازای-سان آلا همون آیومی- چان هست؟
دازای:آره اسم من و آیومی به ترتیب آراد (اسمی بسیار عالی 👌) و آلا بود فامیل ما هم نیکنام هست ولی ما اسم اوسامو و آیومی رو بیشتر دوست داشتیم پس اسممون و فامیل کره ای هم داریم!
چویا:این ها بکنار ! اون چونیا -چان از چی بدش میاد؟🤨🔪
آکوتاگاوا: چویا -سان لطفا آروم باشید !
دازای : آره آروم باش! خوب، من یک مثال زدم بعضی ها یا قد بلندی دارن که اصلا ربطی به چویا نداره😇 یا اخلاق خوب دارن که دوباره با چویا نیستیم !
آکوتاگاوا آروم رو به دازای : دازای-سان لطفا تمام کنید الان چویا_ سان یک کاری میکنه!
دازای شروع میکنه به جمع کردن غذا ها
چویا:موری_سان دیگه حرف های دازای احمقانه میزنه میشه الان ۱۰ بار بندازمش پایین از ترس به خودش چیز بشه بعد آروم آروم اون رو بکشم😈👌🔪
فوکوزاوا:یا شمشیر هام !
کونیکیدا عینکش شکست
موری :نه چویا! نمیشه ! تو چرا اینجوری شدی ؟ آروم باش دیگه مستند حیوانات رو نبین و اون فیلم های اکشنت! یکم از اون فیلم ها کم کن!😐😑
چویا:چشم 😒
فوکوزاوا که تا الان فقط گوش میداد:خوب اگر تمام شد از شما میخوام این پرونده رو قبول کنید
همه :چشم
کونیکیدا:فوکوزاوا-سان ، موری_سان چیز دقیقی هست که بیشتر روی اون تمرکز کنیم ؟
دازای:من خودم پر و جو میکنم و از اقوام ایرانیم میپرسم ببینم چه کاری میشه کرد !
موری:اگه لازم شد میتونید برید ایران پیش خوانواده دازای
دازای:منظورتون از اون جمع( میتونید)چی موری_سان؟
فوکوزاوا:تو و چویا باهم برید!
چویا:چرا؟
آکوتاگاوا:موری_سان و فوکوزاوا-سان درسته که میدونن شما فقط به جون هم میوفتید و نمیخواید سر به تن هم باشه و میخواید هم رو بکشید و از هم متنفرید ...
دازای:بسه ! خوب؟
کونیکیدا:ولی شما همکار هم بودید و همکاری بالایی دارید چویا -سان اگر بیاد هم مسافرت رفته و هم پیش شما هست
دازای با نگاه چپ چپ:پس دقیق و واضح بگو چویا میاد من یک وقت خودمو پخ (لغت الکتاب نویسنده : پخ: مردن ، خودکشی 😎) نکنم آره؟😑🤨 نگران نباش نمیتونم!
آتسوشی:چرا؟
دازای:چون به قول مادرم (از اینجا به بعد دازای با صدای نازک رو داریم ) :دازاییییی!الان میام با دنپایی میزنمت تا با بدتر از جهنم رو ببینی!
- ۱.۸k
- ۱۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط