پارت
♥️🌻♥️🌻♥️
🌻♥️🌻♥️
♥️🌻♥️
🌻♥️
♥️
🌻 #پارت_46🎈
🐣 #مغرور_عاشق_کش💕
رانندهه گفت: حرف نزن ببینم! شراره و ارباب منتظرتن! فکر کردی به این راحتیا عقاب ولت میکرد؟؟ هع کور خوندی!
من: شما عرضه دارین این دستامو ول کنین ببینین چه بلایی سرتون میارم! برین به جون اون دختره دعا کنین که وجود اون اجازه نداد بکشمتون!
چیزی نگفتن و به راه ادامه دادن!
فکرم پیش تمنا بود! عوضیا با من سوار یه ماشین نکردنش!
اعصابم خراب شد! چرا من باید دست آدمای عقاب که ازم مث سگ میترسن بیوفتم؟
دیگ کم کم نزدیک عمارت اون کثافت شدیم!
ماشینی که تمنا توش بود قبل ما رسیده بودن و داشتنپیاده میشدن!
تمنا تو بغل اون پسره عوضی بود!
منمپیاده کردن!
با دیدن عقاب اعصابمچندین برابر خراب شد!
خندید و گفت: بهههه بهههه ببین کیییی اینجاست ! ارباب اشراف زاده!
من: میکشمت عوضی! قسم به اون خدا میکمشت!تیکه تیکه میکنمت میندازمت جلوسگام!
عقاب: هروقتمبتونی!
شراره پشت سرش با عصایی که تو دستش و کمک میکرد راه بره اومد!
با دیدنم پوزخندی زدی و گفت: ببرینش بالا ماهم میایم! این دختره رو همببریناتاق من که کلی باهاش کار دارم!
از دست آدماش در رفتم وموهای شراره رو گرفتم که محکم کوبیدمش زمین!
زود اومدن و دستامو گرفتن!
من: پشیمونتووووون میکنم عوضااااایه لااااشی! شرااااره کثیف تو هیچی نیستی! دختره عوضی میکشمت!
عقاب کمک کرد پاشه!
بردنمانباری! همون انباری که اونروز شراره تمنا رو میزد!
دستامو از پشت بستن و درو قفل کردن و رفتن!
داد میزدم: تمنااااااااا! بخدااااااا باهااااش کاری داشته باااااشین با جفت دستاممممم میکشمتووون!
پاشدم و محکم لگدی به در زدم!
تا به حال خودمو اینقدر درمونده حس نکرده بودم!
به هر در و دیواری میزدم نمیشد از این کوفتی بیرون بیام!
یهو در باز شد و عقاب اومد تو!
--•-•-•---❀•♥•❀---•-•-•--
♡ @noveI_home
🌻♥️🌻♥️
♥️🌻♥️
🌻♥️
♥️
🌻 #پارت_46🎈
🐣 #مغرور_عاشق_کش💕
رانندهه گفت: حرف نزن ببینم! شراره و ارباب منتظرتن! فکر کردی به این راحتیا عقاب ولت میکرد؟؟ هع کور خوندی!
من: شما عرضه دارین این دستامو ول کنین ببینین چه بلایی سرتون میارم! برین به جون اون دختره دعا کنین که وجود اون اجازه نداد بکشمتون!
چیزی نگفتن و به راه ادامه دادن!
فکرم پیش تمنا بود! عوضیا با من سوار یه ماشین نکردنش!
اعصابم خراب شد! چرا من باید دست آدمای عقاب که ازم مث سگ میترسن بیوفتم؟
دیگ کم کم نزدیک عمارت اون کثافت شدیم!
ماشینی که تمنا توش بود قبل ما رسیده بودن و داشتنپیاده میشدن!
تمنا تو بغل اون پسره عوضی بود!
منمپیاده کردن!
با دیدن عقاب اعصابمچندین برابر خراب شد!
خندید و گفت: بهههه بهههه ببین کیییی اینجاست ! ارباب اشراف زاده!
من: میکشمت عوضی! قسم به اون خدا میکمشت!تیکه تیکه میکنمت میندازمت جلوسگام!
عقاب: هروقتمبتونی!
شراره پشت سرش با عصایی که تو دستش و کمک میکرد راه بره اومد!
با دیدنم پوزخندی زدی و گفت: ببرینش بالا ماهم میایم! این دختره رو همببریناتاق من که کلی باهاش کار دارم!
از دست آدماش در رفتم وموهای شراره رو گرفتم که محکم کوبیدمش زمین!
زود اومدن و دستامو گرفتن!
من: پشیمونتووووون میکنم عوضااااایه لااااشی! شرااااره کثیف تو هیچی نیستی! دختره عوضی میکشمت!
عقاب کمک کرد پاشه!
بردنمانباری! همون انباری که اونروز شراره تمنا رو میزد!
دستامو از پشت بستن و درو قفل کردن و رفتن!
داد میزدم: تمنااااااااا! بخدااااااا باهااااش کاری داشته باااااشین با جفت دستاممممم میکشمتووون!
پاشدم و محکم لگدی به در زدم!
تا به حال خودمو اینقدر درمونده حس نکرده بودم!
به هر در و دیواری میزدم نمیشد از این کوفتی بیرون بیام!
یهو در باز شد و عقاب اومد تو!
--•-•-•---❀•♥•❀---•-•-•--
♡ @noveI_home
- ۱.۲k
- ۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط