گناهکار part
( گناهکار ) ۷۱ part
قلبش همانند آبی بر روی زمین ریخت جیمین با عشقی لب زد
جیمین : تو این شونزده سال بدون تو این قلب نمی تپید تازه شروع به تپیدن کرده بدون نگاهت واسه من مثله نور ماهیه که رو آب میتابه
با دونستن اینا بازم میخواهی ترکم کنی
ات سکوت کرد و به زمین خیره شد جیمین بی اراده دستش را بالا برد و تکه موی که روی صورت بود همسرش کنار زد اما دستش را هم چنان روی صورت او نگه داشت
ات با احساس دست گرم جیمین روی صورتش چشمانش را بست
جیمین لب هاشو روی پوست گونه نرم او گذاشت فقط نیاز داشت برای لحظه ای او را احساس کند
ات چشم هایش را باز کرد و با اندوه به جیمین خیره شد دلتنگی را در چشم های بهشتی عشقش میدید، جیمین انگشتشو روی لب های نرم ات کشید
که باعث لرزیدن قلبش آن دختر شد به آرامی زمزمه کرد
جیمین : نمیتونم این کارو بکنم
ات : نمیدونم
ناراحت زمزمه کرد جیمین بار دیگر به آرامی گونه عشقش رو بوسید
جیمین : میدونم لیاقتت رو ندارم
ات لب اش رو در دهانش فرو برد تا گریه نکند احساس میکرد با وجود اینکه. جیمین کنارشه اما خیلی ازش فاصله داره فقط اون رو میدید اما نمیتوانست هرگز بهش برسد بغض آلود زمزمه کرد ات : جی .. مین
جیمین نتوانست تحمل کند نزدیک تر شد و لباشو گذاشت روی لب هایش
قلبش آن دختر باز هم ریخت با احساس لب های نرم جیمین روی لب هایش ضربانش قلبش وحشیانه میتپید، اجازه داد اشک سمجی از گوشه چشم اش بر روی گونه اش بریزد جیمین دستش را روی کمر ات گذاشت
و لبای همسرشو در دهانش فروع برد دلتنگی تمام این سال ها رو داشت از بین میبرد آروم و عمیق میبوسید، انگشتانش را در میان موهای نرم جیمین فروع برد و به آرومی عقب فرستاد شون
به آرومی ازش جدا شد و هولش داد روی مبل و روش خیمه زد
بینی اش را روی فک و چانه او حرکت داد تا به گردنش رسید
زانو ها و دست هاشو دو طرفه بدنش قرار داد قلبش میتپید و احساس عجیبی درونش فعال شد بعد از چندین سال لمس شدن توسط عشقش غیرقابل کنترل بود،
لب های جیمین روی پوست گردنش قرار گرفت به قدری عمیق میبوسید اما زره ای از دلتنگی اش کم نمیشد، ات یکی از دست های جیمین رو احساس کرد که به آرامی پایین آمد و راه خود را به زیر دامن او یافت
با احساس انگشت های سرد عشقش روی پوستش بدنش لرزید محکم چشم هاشو بست این لمس ها داشت اون رو دیونه میکرد
قلبش همانند آبی بر روی زمین ریخت جیمین با عشقی لب زد
جیمین : تو این شونزده سال بدون تو این قلب نمی تپید تازه شروع به تپیدن کرده بدون نگاهت واسه من مثله نور ماهیه که رو آب میتابه
با دونستن اینا بازم میخواهی ترکم کنی
ات سکوت کرد و به زمین خیره شد جیمین بی اراده دستش را بالا برد و تکه موی که روی صورت بود همسرش کنار زد اما دستش را هم چنان روی صورت او نگه داشت
ات با احساس دست گرم جیمین روی صورتش چشمانش را بست
جیمین لب هاشو روی پوست گونه نرم او گذاشت فقط نیاز داشت برای لحظه ای او را احساس کند
ات چشم هایش را باز کرد و با اندوه به جیمین خیره شد دلتنگی را در چشم های بهشتی عشقش میدید، جیمین انگشتشو روی لب های نرم ات کشید
که باعث لرزیدن قلبش آن دختر شد به آرامی زمزمه کرد
جیمین : نمیتونم این کارو بکنم
ات : نمیدونم
ناراحت زمزمه کرد جیمین بار دیگر به آرامی گونه عشقش رو بوسید
جیمین : میدونم لیاقتت رو ندارم
ات لب اش رو در دهانش فرو برد تا گریه نکند احساس میکرد با وجود اینکه. جیمین کنارشه اما خیلی ازش فاصله داره فقط اون رو میدید اما نمیتوانست هرگز بهش برسد بغض آلود زمزمه کرد ات : جی .. مین
جیمین نتوانست تحمل کند نزدیک تر شد و لباشو گذاشت روی لب هایش
قلبش آن دختر باز هم ریخت با احساس لب های نرم جیمین روی لب هایش ضربانش قلبش وحشیانه میتپید، اجازه داد اشک سمجی از گوشه چشم اش بر روی گونه اش بریزد جیمین دستش را روی کمر ات گذاشت
و لبای همسرشو در دهانش فروع برد دلتنگی تمام این سال ها رو داشت از بین میبرد آروم و عمیق میبوسید، انگشتانش را در میان موهای نرم جیمین فروع برد و به آرومی عقب فرستاد شون
به آرومی ازش جدا شد و هولش داد روی مبل و روش خیمه زد
بینی اش را روی فک و چانه او حرکت داد تا به گردنش رسید
زانو ها و دست هاشو دو طرفه بدنش قرار داد قلبش میتپید و احساس عجیبی درونش فعال شد بعد از چندین سال لمس شدن توسط عشقش غیرقابل کنترل بود،
لب های جیمین روی پوست گردنش قرار گرفت به قدری عمیق میبوسید اما زره ای از دلتنگی اش کم نمیشد، ات یکی از دست های جیمین رو احساس کرد که به آرامی پایین آمد و راه خود را به زیر دامن او یافت
با احساس انگشت های سرد عشقش روی پوستش بدنش لرزید محکم چشم هاشو بست این لمس ها داشت اون رو دیونه میکرد
- ۹.۸k
- ۰۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط