عشق حاضر جواب منp43

جیمین از حرفی که زدم زد زیر خنده! ولی این یارو ستاره درخشان داشت با چشاش منو قورت‬ ‫میداد!‬
‫همین جور به من زل زده بود که با صدای یه نفر هر دومون سرمونو به سمت صدا برگردوندیم!‬
‫یه اقای حدودا 55 ساله شروع کرد صحبت کردن من که نمیشناختم ولی به تقلید از جمن شی بلند شدم س‬ ‫ادب !‬
‫اقاهه- جیمین میبینم تنهایی!‬
‫جیمین خندید و گفت:‬
‫- نه اشتباه دیدید با دوست دخترم اومدم!‬
‫وقتی منو دیدو رائه مابین ما گفت:‬
‫- رائه فکر نمیکنی نباید بین این دوتا سد شی!‬
‫باز فهمه تو! اینکه کلا فهم و شعور خورد با یه اب معدنی خارجیم روش!‬
‫رائه پشت چشی نازک کردو گفت:‬
‫- شما کاریت نباشه ...‬
‫اقاهه- باشه ولی کارت تموم شو بیا پیش ما ..‬
‫رائه- باشه.‬
‫یه وقت فکر نکنید تو این مدت من بیکار بودما! نه! یه کاری کردم کارستون!‬
‫میدونم دارید از فوضولی میترکید چون دوستون دارم میگم! صندلی ستاره ی درخشانو با پا کشیدم‬ ‫عقب! اخ چقدر بخندیم! مردم ازار نیستم ولی حال ادمایی که حالمو میگرین و میپرسم!‬
‫اقا خلاصه بارفتن این اقاهه ما هم قصد نشستن کردیم که یه دفعه دیدیم بعله ستاره ی شب رو‬ ‫زمین ولو شدن! حالا اون صحنه رو تصور کنید! داشتم میترکیدم از خنده! نگاهم به جیمین افتاد!‬ ‫داشت منو نگاه میکرد میدونستم که میدونه کار خوده خلو چلمه! داشت شیطون نگام میکرد و‬ ‫میخندید!‬
‫رائه که حسابی داغ کرده بود از روی زمین بلند شدو ضمن یه نگاه ترسناک به من بیچاره راشو‬ ‫گرفتو رفت! اوف بالاخره از شرش راحت شدم . سر جام نشستم باز جیمین کنارم نشست‬
‫اروم با صدایی که رنگ خنده داشت گفت:‬
‫- خوشم میاد کودک درونت هنوز فعاله!‬
‫جوون؟‬
‫- منظور؟‬
‫- هیچی گفتم دور همیم بخندیم!‬
دیدگاه ها (۱)

عشق حاضر جواب منp44

عشق حاضر جواب منp45

عشق حاضر جواب منp42

عشق حاضر جواب منp41

برده ﴾۳۲ part جونگ کوک متعجب نگاهش کرد چرا بعد لحنش عوض شده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط