همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بی‌تابم و از غصهٔ این خواب ندارم
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
پیشِ تو بسی از همه کَس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من
بر بی کسی من نگر و چارهٔ من کن
زان کز همه کس بی کس و بی‌یارترم
دیدگاه ها (۲)

دسته ی کاغذ بر میز در نخستین نگاه آفتاب. کتابی مبهم وسیگاری ...

اخم نکنیک تاکستان در قلبم می خشکدکشمش می شودباشد،کمی هم بخند...

استاد شهریارﻧﺎﺯ ﺁﻥ ﺍﺧﻤﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻟﺐ ﺯ ﻟﺐ ﻭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...ﮔﻮﺵ ﺷﯿﻄﺎ...

خدا کند انگورها برسندجهان مست شود تلوتلو بخورند خیابان‌ها به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط