جز غمت نیست در اندیشه شوریدهسران

جز غمت نیست در اندیشهٔ شوریده‌سران
بر سر راه تو ماییم و نگاهی نگران

دل به سودای تو آوارهٔ دریا کردیم
موج راندیم به سوی تو کران تا به کران

لاله‌زاریم و شراب از دل خود می‌نوشیم
محفلی نیست به سرمستی خونین‌جگران

دلِ آشفته به گیسوی تو بستم، چه کنم؟
خانه‌ای ساخته‌ام در دل رودی گذران

رسم پرواز اگر این است، که من یافته‌ام
هرگز ای عشق مرا از قفس خویش مران

#هادی_محمدحسنی
🍂❤️
دیدگاه ها (۰)

"در هیاهوی شبم گم شده ام .. تو مرا پیدا کن آری خودت . . با د...

"ای کاش پرنده بودم تا میتوانستم از بالای ابرهای بغض آلود، زن...

‌هر گرفتارکه در بند تو می‌نالد زارمی‌برد حسرت صیدی کهگرفتارت...

.به فراقماز تو زخم است وبه وصلم از تو مرهمکه چو دردم از تو آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط