نه گلی برایت آوردم نه آغوش گرمی


نه گلی برایت آوردم، نه آغوشِ گرمی
تنها دوستت داشتم پریشان و آشفته
تنها دوستت داشتم
و راضی بودم به رضای همین کلمات
که در هیئتِ شعری تازه کنارت باشند


مهربان نیستم، نبوده‌ام هرگز!
آدمی دوردست و ناچارم
که دستش به جایی نمی‌رسد
و تسلّی می‌دهد خودش را
به این‌که دستی که می‌نویسد
از دستی که نوازش می‌کند
سخاوتِ بیشتری دارد!


#لیلا_کردبثچه



دیدگاه ها (۰)

‌این چیست که چون دلهره افتاده به جانمحال همه خوب است، من اما...

‌وصال ما و شما دیر متّفق گرددکه من اسیر نیازم، تو صاحبِ نازی...

‌در من اُمیدی است…می‌آید و می‌رود...اما...هرگز نمی‌گویمش بدر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط