My attractive vampire P
My attractive vampire🩸🖤 (P18)
رفتم اتاق لباسم رو با لباس لش عوض کردم و رو کاناپه نشستم با خودم فکر کردم. اگه واقعا به تهیونگ عشق بیشتری به ورزم رابطه ی ما به خوبی میگذره؟ یا شاید نه؟ حالا من تو زندگی قبلیم خون آشام بودم چرا چیزی یادم نمیاد ؟ این طبیعی هست ؟ من فکر میکردم چیزی به اسم زندگی قبلی وجود ندارد ولی شاید اینطور باشه اما برای خون آشام ها نه حالا دیگه من الان خون آشام هستم از زمانی که ازدواج کردم. وقتی صدای تهیونگ شنیدم که وارد شد سریع پاهامو بستم و درست نشستم.
تهیونگ با دیدن حال فعلیم قهقهه ای زد و به سمتم خم شد و اون دوتا دستش دور برم قفل کرد.
ا.ت : چیکار میکنی ؟
تهیونگ : داشتی به چی فکر میکردی دختر خوب؟!(نگاه شیطنت آمیز)
ا.ت : به هیچی چرا یهو اینطور شدی نمیخوای بشینی؟
تهیونگ : عاحححح اره.
(نشست کنام و شیشه خون بهم داد)
تهیونگ : بنوش
از دستش گرفتم و به نوشیدن آن ادامه دادم وقتی خون وارد سلول های بدنم رسید رنگ صورتم مشخص شد و حالا انرژی ام بالا تر رفت.
ا.ت : تهیونگا ازت یه سوالی دارم ؟
تهیونگ : بپرس!
ا.ت : خون آشام ها که دوباره متولد شدن از زندگی قبلی اشون یاد دارند؟
تهیونگ : بستگی داره یا شاید نه ولی ممکنه کسی به یاد بیاره و توهم سعی کن به یاد بیاری.
ا.ت : ولی خیلی سخته هیچی یادم نمیاد
تهیونگ : پس...باید واسه هیپنوتیزم شدن طلسم بشی شاید به مخت فشار آورد.
به حرفش تاکید کردم و شیشه خون گذاشتم و بلند شدم رفتم به سمت قفسه ی کتاب داشتم کتاب هایی که گرد خاک شده بودن نگاهی میکردم که یک کتابی توجه من رو جلب کرد..اون کتاب در آوردم اسم کتاب «گرگینه ها و خون اشام» چه آشنا بود انگار اینو یه بار اینجا خوندم ولی نمیدونم کی و اصلا یادم نمیاد. به نظر کتاب قدیمی بود انگار ماله ۱۰۰ سال پیش بود.
هنگامی که داشتم به کتاب دید میزدم دستایی دورم حلق شد..اون دستای تهیونگ بود و سرش روی شونه ی من گذاشت.
تهیونگ : هنوزم عاشق کتابی پرنسمم؟
خنده ای کردم و گفتم «اره»
تهیونگ : اون زمان تو زندگی قبلیت هنگامی که کتاب میخوندی خیلی جذاب میشدی و درست مثل فرشته. و الانم همینطور هستی ولی خیلی عوض شدی ولی چهرت هنوز بیبی فیس هست ولی بازم دوست دارم
ا.ت : یااا چی میگی من ۱۶ سالمه حق چهرم بیبی فیس باشه ولی نه اونقدرا هم (خنده)
وقتی حس کردم دستای تهیونگ داشتن شکمم رو نوازش میکرد و تیشرت لشی که تنم بود بالا میرفت...چراغ ها خاموش شدن و نور ماه به نمایش ما گذاشته بود.
تهیونگ : زیر نور ماه خیلی جذابی (گردنت بوسید)
ادامه داره...
رفتم اتاق لباسم رو با لباس لش عوض کردم و رو کاناپه نشستم با خودم فکر کردم. اگه واقعا به تهیونگ عشق بیشتری به ورزم رابطه ی ما به خوبی میگذره؟ یا شاید نه؟ حالا من تو زندگی قبلیم خون آشام بودم چرا چیزی یادم نمیاد ؟ این طبیعی هست ؟ من فکر میکردم چیزی به اسم زندگی قبلی وجود ندارد ولی شاید اینطور باشه اما برای خون آشام ها نه حالا دیگه من الان خون آشام هستم از زمانی که ازدواج کردم. وقتی صدای تهیونگ شنیدم که وارد شد سریع پاهامو بستم و درست نشستم.
تهیونگ با دیدن حال فعلیم قهقهه ای زد و به سمتم خم شد و اون دوتا دستش دور برم قفل کرد.
ا.ت : چیکار میکنی ؟
تهیونگ : داشتی به چی فکر میکردی دختر خوب؟!(نگاه شیطنت آمیز)
ا.ت : به هیچی چرا یهو اینطور شدی نمیخوای بشینی؟
تهیونگ : عاحححح اره.
(نشست کنام و شیشه خون بهم داد)
تهیونگ : بنوش
از دستش گرفتم و به نوشیدن آن ادامه دادم وقتی خون وارد سلول های بدنم رسید رنگ صورتم مشخص شد و حالا انرژی ام بالا تر رفت.
ا.ت : تهیونگا ازت یه سوالی دارم ؟
تهیونگ : بپرس!
ا.ت : خون آشام ها که دوباره متولد شدن از زندگی قبلی اشون یاد دارند؟
تهیونگ : بستگی داره یا شاید نه ولی ممکنه کسی به یاد بیاره و توهم سعی کن به یاد بیاری.
ا.ت : ولی خیلی سخته هیچی یادم نمیاد
تهیونگ : پس...باید واسه هیپنوتیزم شدن طلسم بشی شاید به مخت فشار آورد.
به حرفش تاکید کردم و شیشه خون گذاشتم و بلند شدم رفتم به سمت قفسه ی کتاب داشتم کتاب هایی که گرد خاک شده بودن نگاهی میکردم که یک کتابی توجه من رو جلب کرد..اون کتاب در آوردم اسم کتاب «گرگینه ها و خون اشام» چه آشنا بود انگار اینو یه بار اینجا خوندم ولی نمیدونم کی و اصلا یادم نمیاد. به نظر کتاب قدیمی بود انگار ماله ۱۰۰ سال پیش بود.
هنگامی که داشتم به کتاب دید میزدم دستایی دورم حلق شد..اون دستای تهیونگ بود و سرش روی شونه ی من گذاشت.
تهیونگ : هنوزم عاشق کتابی پرنسمم؟
خنده ای کردم و گفتم «اره»
تهیونگ : اون زمان تو زندگی قبلیت هنگامی که کتاب میخوندی خیلی جذاب میشدی و درست مثل فرشته. و الانم همینطور هستی ولی خیلی عوض شدی ولی چهرت هنوز بیبی فیس هست ولی بازم دوست دارم
ا.ت : یااا چی میگی من ۱۶ سالمه حق چهرم بیبی فیس باشه ولی نه اونقدرا هم (خنده)
وقتی حس کردم دستای تهیونگ داشتن شکمم رو نوازش میکرد و تیشرت لشی که تنم بود بالا میرفت...چراغ ها خاموش شدن و نور ماه به نمایش ما گذاشته بود.
تهیونگ : زیر نور ماه خیلی جذابی (گردنت بوسید)
ادامه داره...
- ۲۴.۳k
- ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط