تا سحر بر دفتر شعرم نگاه انداختم
تا سحر بر دفتر شعرم نگاه انداختم
بوسه بر نامت زدم اشک سیاه انداختم
من که می نوشم شراب چشم تو هر شب بگو
پس چرا من تاس دل را اشتباه انداختم ؟
من گرفتار کسی بودم که حالا نیستم
لحظه ای با این غزل خود را به چاه انداختم
عشق تو یعنی رهایی از همه هرچه که هست
انزوایی سوی قلبت شب به راه انداختم
من برای عشق تو هر کار کردم سنگدل
مهر با سجاده را بر قبله گاه انداختم.
بوسه بر نامت زدم اشک سیاه انداختم
من که می نوشم شراب چشم تو هر شب بگو
پس چرا من تاس دل را اشتباه انداختم ؟
من گرفتار کسی بودم که حالا نیستم
لحظه ای با این غزل خود را به چاه انداختم
عشق تو یعنی رهایی از همه هرچه که هست
انزوایی سوی قلبت شب به راه انداختم
من برای عشق تو هر کار کردم سنگدل
مهر با سجاده را بر قبله گاه انداختم.
- ۵۸۶
- ۰۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط