رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۲۲
ارسلان: در باز شد و همون دختری که تو کافه کار میکرد نمایان شد جا خوردم گفته بودن برای استخدام کسی میاد اما از اینکه اون بود تعجب کردم اون که تو کافه کار میکرد
دیانا: ظاهرم و حفظ کردم و سلامی دادم
ارسلان: سلام بفرمایید
دیانا: برای استخدام اومدم
ارسلان: بله
دیانا: ببخشید ما از صبح میتونم بیام تا ظهر
ارسلان: آخه همچین تایمی ما نداریم حداقلش تا بعد از ظهر
دیانا: ناچار باشه ای گفتم
ارسلان: حقوقشم ماهی ۲۵ میلیون
دیانا :بازم خوب بود با این تایمی که من میام عالی بود من هرجا پرسیدم ته ته ۱۵ تومن ولی اینکار طراحی دوست داشتم اما کارش یکم سخته ولی چاره ای نبود یاشار تمام زندگیه منه حاضرم شب و روز یه سره کار کنم خوب بشه قرارداد و امضا کردم
پارت ۲۲
ارسلان: در باز شد و همون دختری که تو کافه کار میکرد نمایان شد جا خوردم گفته بودن برای استخدام کسی میاد اما از اینکه اون بود تعجب کردم اون که تو کافه کار میکرد
دیانا: ظاهرم و حفظ کردم و سلامی دادم
ارسلان: سلام بفرمایید
دیانا: برای استخدام اومدم
ارسلان: بله
دیانا: ببخشید ما از صبح میتونم بیام تا ظهر
ارسلان: آخه همچین تایمی ما نداریم حداقلش تا بعد از ظهر
دیانا: ناچار باشه ای گفتم
ارسلان: حقوقشم ماهی ۲۵ میلیون
دیانا :بازم خوب بود با این تایمی که من میام عالی بود من هرجا پرسیدم ته ته ۱۵ تومن ولی اینکار طراحی دوست داشتم اما کارش یکم سخته ولی چاره ای نبود یاشار تمام زندگیه منه حاضرم شب و روز یه سره کار کنم خوب بشه قرارداد و امضا کردم
- ۲.۸k
- ۱۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط