تقریبا مطمئن بودم که هیچ اتفاقی

تقریبا مطمئن بودم که هیچ #اتفاقی
یا بهتر بگویم آن اتفاق خوبی که منتظرش بودم، نخواهد افتاد!
اما باز هم تمام #شب را تا نیمه، به #انتظار نشستم!
انتظار بیهوده، آدم را #پیر میکند...
اگر هم من موی #سفیدی نداشته باشم، چروکهای #روحم که مشخص نیست...!
#tile_sbz{💙 🍂 }
دیدگاه ها (۱)

_آﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ که ﺑﺰﺭﮔﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ تنهاست ﺑﺨﻨﺪ...#tile_s...

هرگز به تو دستم نرسد،#مآه بلندم...اندوه بزرگیست،چه باشی چه ن...

یه قاشق دیگه از بستنیش خورد و گفت:چقدر تو این هوای سرد #بستن...

Scenario :: Lost Love :: Part :: ۶

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط