دور از نشاط ستی و غوغای زندگی

دور از نشاط ھستی و غوغای زندگی
دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود
آمد سکوت سرد و گرانبار را شکست
آمد صفای خلوت اندوه را ربود
آمد به این امید که در گور سرد دل
شاید ز عشق رفته بیابد نشانه ای
او بود و آن نگاه پر از شوق و اشتیاق
من بودم و سکوت و غم و جاودانه ای
آمد مگر که باز در این ظلمت ملال
روشن کند به نور محبت چراغ من
باشد که من دوباره بگیرم سراغ شعر
زان بیشتر که مرگ بگیرد سراغ من
#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۱)

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را ...

آدما رو تو عصبانیت بشناسین...اینکه میگن «تو عصبانیت حلوا خیر...

من آمده ام فاتح دنیای تو باشمتا گام نخستین به بلندای تو باشم...

تو دلت سنگ و دلم چشم به در دوخته استنزن آتش به درختی که خودش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط