لعنتی جان خودت را این همه
لعنتی جان خودت را این همه
دریغ نکن ، گاهی تماسی برقرار کن
بگذار صدایت دلیل
نفسهای شب باشد
بگذار از پشتِ دریچه های گوشی ام
ببوسمت ، ببوسی ام
و تمام کوچه خیابانها را از هر چهار
گوشه ی فصل عاشقی تا کنیم
و جیبِ پیراهنمان بگذاریم
و در کنار تمام قرارهایی که تا به حال
نداشتیم عشق را بغل بگیریم
لعنتی جان بگذار به اندازه ی همین
خطِ باریک هم شده
دوست داشتنت را بغل بگیرم
و به اندازه ی تمام باران های
آمده و نیامده برایت کنارِ پنجره ی
دلتنگی ام ، دلواپسانه بمیرم....
دریغ نکن ، گاهی تماسی برقرار کن
بگذار صدایت دلیل
نفسهای شب باشد
بگذار از پشتِ دریچه های گوشی ام
ببوسمت ، ببوسی ام
و تمام کوچه خیابانها را از هر چهار
گوشه ی فصل عاشقی تا کنیم
و جیبِ پیراهنمان بگذاریم
و در کنار تمام قرارهایی که تا به حال
نداشتیم عشق را بغل بگیریم
لعنتی جان بگذار به اندازه ی همین
خطِ باریک هم شده
دوست داشتنت را بغل بگیرم
و به اندازه ی تمام باران های
آمده و نیامده برایت کنارِ پنجره ی
دلتنگی ام ، دلواپسانه بمیرم....
- ۱.۴k
- ۲۴ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط