زخم کهنه فصل دوم
زخم کهنه فصل دوم )
پارت ۶۱
لحظه به صورت بی حسش خیره موند و گفت :
کرد. چند اوپا۔
لحظه
به صورت بی حسش خیره موند و گفت :
تو هیچی نمیدونی!
تهیونگ خفه گفت و بعد شیشه رو کمی پایین کشید و گذاشت باد سرد به صورتش بخوره جانگمی دیگه حرفی نزد. تهیونگ غیر مستقیم بهش گفته بود که نمیخواد این
بحث رو ادامه بده.
تا خود رستوران روند و حس کرد برای حجم خستگی اون مرد زیادی اون غذا رو کوفتش کرده !
تهیونگ برخلاف چیزی که نشون میداد پر از راز بود
دفعه ی بعدی که جانگمی زنگ زد و خواست با هم باشن روز بعدش بود! در واقع فردا شب ! وقتی تهیونگ دوباره میخواست بلند شه و بره یه روز مزخرف دیگه رو تموم کنه اون دختر زنگ زد و با اینکه با هم سرسنگین بودند قبول کرد با وقت .بگذرونن چون تهیونگکیونگسو بشدت
وسواس فکری داشت و بمحض اینکه تنها میشد غرق شدن توی افکارش رو شروع میکرد و تا خفه نمیشد و جنازه ش روی آب برنمیگشت دست از افکار بیهوده و تلخ برنمی داشت. حضور جانگمی کمک بزرگی برای کم کردن افکارش بود. البته گاهی جانگمی خودش هم هیزم به آتیش افکارش اضافه میکرد اما بهرحال .
...
انتخاب امشب جانگمی به رستوران ایتالیایی بود چون چند روز بود بشدت هوس پیتزا ایتالیایی کرده بود و چون دیشب تعطیل بود نتونسته بودن برن اونجا و امشب
چون دیشب تعطیل بود نتونسته بودن برن اونجا و امشب بالآخره تهیونگ از دست غرغرهای مبنی بر پیتزای
جانگمی نجات پیدا میکرد
بعد از انتخاب بزرگترین سایز پیتزا جانگمی بی هدف مشغول تعریف کردن اتفاقات دانشگاهش شد و تهیونگ که میدید اون دختر اهل خراب کردن جو نیست ازش
ممنون بود .
بعد از دقایقی که جانگمی بالاخره گفت : تو چخبر ، اوپا ؟
همون لحظه پیتزا رسید و جانگمی حمله ور شد. تهیونگ تک خنده ای زد و برای یک ثانیه ، شاید حتی کمتر از یک ثانیه خندههای سومین از جلوی چشمهاش عبور کرد و فکر اصلا چه غذایی دوست داشت ؟ باعث شد
اینکه سومین لبخندش خشک شه.
از افکارش ماتش برد . حتی حضور جانگمی هم نتونسته بود جلوی اورٹینکینگش رو بگیره؟ (Overthinking)
پلک هاش رو روی هم فشرد و سعی کرد تمرکز کنه فکر کردن به سومین دیگه چه فایده ای داشت ؟
اونجا که میبایست نجاتش بدی فرار کردی ...;
پارت ۶۱
لحظه به صورت بی حسش خیره موند و گفت :
کرد. چند اوپا۔
لحظه
به صورت بی حسش خیره موند و گفت :
تو هیچی نمیدونی!
تهیونگ خفه گفت و بعد شیشه رو کمی پایین کشید و گذاشت باد سرد به صورتش بخوره جانگمی دیگه حرفی نزد. تهیونگ غیر مستقیم بهش گفته بود که نمیخواد این
بحث رو ادامه بده.
تا خود رستوران روند و حس کرد برای حجم خستگی اون مرد زیادی اون غذا رو کوفتش کرده !
تهیونگ برخلاف چیزی که نشون میداد پر از راز بود
دفعه ی بعدی که جانگمی زنگ زد و خواست با هم باشن روز بعدش بود! در واقع فردا شب ! وقتی تهیونگ دوباره میخواست بلند شه و بره یه روز مزخرف دیگه رو تموم کنه اون دختر زنگ زد و با اینکه با هم سرسنگین بودند قبول کرد با وقت .بگذرونن چون تهیونگکیونگسو بشدت
وسواس فکری داشت و بمحض اینکه تنها میشد غرق شدن توی افکارش رو شروع میکرد و تا خفه نمیشد و جنازه ش روی آب برنمیگشت دست از افکار بیهوده و تلخ برنمی داشت. حضور جانگمی کمک بزرگی برای کم کردن افکارش بود. البته گاهی جانگمی خودش هم هیزم به آتیش افکارش اضافه میکرد اما بهرحال .
...
انتخاب امشب جانگمی به رستوران ایتالیایی بود چون چند روز بود بشدت هوس پیتزا ایتالیایی کرده بود و چون دیشب تعطیل بود نتونسته بودن برن اونجا و امشب
چون دیشب تعطیل بود نتونسته بودن برن اونجا و امشب بالآخره تهیونگ از دست غرغرهای مبنی بر پیتزای
جانگمی نجات پیدا میکرد
بعد از انتخاب بزرگترین سایز پیتزا جانگمی بی هدف مشغول تعریف کردن اتفاقات دانشگاهش شد و تهیونگ که میدید اون دختر اهل خراب کردن جو نیست ازش
ممنون بود .
بعد از دقایقی که جانگمی بالاخره گفت : تو چخبر ، اوپا ؟
همون لحظه پیتزا رسید و جانگمی حمله ور شد. تهیونگ تک خنده ای زد و برای یک ثانیه ، شاید حتی کمتر از یک ثانیه خندههای سومین از جلوی چشمهاش عبور کرد و فکر اصلا چه غذایی دوست داشت ؟ باعث شد
اینکه سومین لبخندش خشک شه.
از افکارش ماتش برد . حتی حضور جانگمی هم نتونسته بود جلوی اورٹینکینگش رو بگیره؟ (Overthinking)
پلک هاش رو روی هم فشرد و سعی کرد تمرکز کنه فکر کردن به سومین دیگه چه فایده ای داشت ؟
اونجا که میبایست نجاتش بدی فرار کردی ...;
- ۳.۰k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط