رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۷۵
ارسلان: نفس و گذاشتم رو نیز که همینوری با سبزی ها بازی میکرد میگم میشه برام یه فرشته کوچولو دیگه بیاری
دیانا: برنج پرید تو گلوم
ارسلان: آروم پشتش زدم و بهش آب دادم
دیانا: با صورتی قرمز نگاهش کردم
ارسلان: زیر عجیبی گفتم خوشگل خانم اونجوری نگاه میکنی
دیانا:ارسلان من خودم بچم یکی باید منو بزرگ کنه
ارسلان: من هرسه تاتون و بزرگ میکنم
دیانا: یکی داریم دیگه میخوای چیکار
ارسلان: یعنی میخوای....
دیانا: نه فقط دستمو تو هم قفل کردم و گفتم خیلی زود نیست بنظرت
ارسلان: نه خیر خیلی خوبه
دیانا :آ آخه چیزه
ارسلان: چی
دیانا: هیچی بعدا میگم
#رمان#اردیا
پارت ۷۵
ارسلان: نفس و گذاشتم رو نیز که همینوری با سبزی ها بازی میکرد میگم میشه برام یه فرشته کوچولو دیگه بیاری
دیانا: برنج پرید تو گلوم
ارسلان: آروم پشتش زدم و بهش آب دادم
دیانا: با صورتی قرمز نگاهش کردم
ارسلان: زیر عجیبی گفتم خوشگل خانم اونجوری نگاه میکنی
دیانا:ارسلان من خودم بچم یکی باید منو بزرگ کنه
ارسلان: من هرسه تاتون و بزرگ میکنم
دیانا: یکی داریم دیگه میخوای چیکار
ارسلان: یعنی میخوای....
دیانا: نه فقط دستمو تو هم قفل کردم و گفتم خیلی زود نیست بنظرت
ارسلان: نه خیر خیلی خوبه
دیانا :آ آخه چیزه
ارسلان: چی
دیانا: هیچی بعدا میگم
#رمان#اردیا
- ۴.۲k
- ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط