هانتر
#هانتر
#پارت #پارت3
بعد از چند دقیقه در اتاقش باز شد و چهره مادرش نمایان شد..
مل : الرا..چند سال از وقتی ک اینجوری شدی گذشته..دوسال..سه سال..چرا به خودت نمیای ؟
حداقل باهام حرف بزن شاید تونس..
_ بازم حرفای تکراری تزای تکراری ..مامان ولم کننن ولم کننن فقط تنهام بزار دیگه چیزی ازت
نمیخوامم! میخوام تنها باشم دیگه هیچکسی رو نمیخواممم
مل : باشه اروم باش..میخوای بریم سره مزار پدرت ؟
_ گفتم که تنهام بزار...
گاهی هم یک گناه ..
یک عذاب..
انسان رو به جایی میرسونه که حاال این دختر توش قرار داشت...
خاطرات..
گاهی تلخن ، گاهی شیرینن..
گاهی یادآور شادی و گاهی هم غمی رو همراه دارن !
اما درهر صورت خاطره ان...بخشی از گذشته !
خوب میشد اگر هیچ خاطره بدی وجود نداشت ولی..دنیا اونقدارهم جای قشنگ و کاملی نیست
از دور پارک رو میدید که درحال تماشا کردن بدن نحیف دختر هایی که بی پروا میرقصیدن بود .
آرام آرام قدم برداشت و دستی به شونه اش زد
" اوه جناب جئون ! خوشحالم میبینمت پسر
+ ممنون اقای پارک..بریم سر اصل مطلب!
" تند نرو پسر یکم خوش بگذرون،کدوم یکی از اون رقصنده هارو میخوای هوم؟منون اقای پارک..بریم سر اصل مطلب!
" تند نرو پسر یکم خوش بگذرون،کدوم یکی از اون رقصنده هارو میخوای هوم؟
اوه..یک پیرمرد چقدر میتونست هیز باشه؟!
+ به اندازه کافی هرزه دارم ، وقته من مثل شما بی ارزش نیست میشه سریع کارارو جمع کنید!؟؟!
" هرروز بی هوا تر از دیروز..نمیخوای تو آدم بشی؟
+ شاید چون آدم ندیدم!؟
" تو دیگه این حرف رو نزن وقتی پدرت وزیراین کشوره!!
درسته ؛ پدر جونگکوک کم کسی نبود!"جئون یانگسو" کسی که نصف مردم این کشور براش
احترام قائل بودن..ولی اون مرد حاال دیگه پدر جونگکوک نبود..
دندون قروچه ای کرد و لبد زد : فکر نمیکنم بهت اجازه داده باشم درمورد خانوادم حرف بزنی!
الرا ویو |
کالفه قلتی روی تخت نرمش زد..حتی دیگه تختش هم حس خوبی بهش نمیداد ، براش سوال
بود..چرا هر جایی که این دختر کمی حس خوب دَرِش پیدا میکرد آرامشش محو میشد؟
گوشیش رو برداشت و شماره نانسی رو گرفت...دوستی که به تازگی باهاش آشنا شده بود ولی تو
همین مدت کم بخش بزرگی از زندگیش شده بود...
_ الو..؟
نانسی : دختر میدونی چقدر نگرانت شدم!؟ چرا نیومدی؟
_ خودت میدونی لطفا هی گیر نده
نانسی : باشه باشه..خواستم بیام دنبالت تا بریم یجایی..حاال اماده شو با مینهو میایم دنبالت
_ کجا قراره بریم؟
نانسی : مینهو توی بار قرار داره
_ میامولی اگه بخوای سره مشروب خوردنم گیربدی قسم میخورم بکشمت
#پارت #پارت3
بعد از چند دقیقه در اتاقش باز شد و چهره مادرش نمایان شد..
مل : الرا..چند سال از وقتی ک اینجوری شدی گذشته..دوسال..سه سال..چرا به خودت نمیای ؟
حداقل باهام حرف بزن شاید تونس..
_ بازم حرفای تکراری تزای تکراری ..مامان ولم کننن ولم کننن فقط تنهام بزار دیگه چیزی ازت
نمیخوامم! میخوام تنها باشم دیگه هیچکسی رو نمیخواممم
مل : باشه اروم باش..میخوای بریم سره مزار پدرت ؟
_ گفتم که تنهام بزار...
گاهی هم یک گناه ..
یک عذاب..
انسان رو به جایی میرسونه که حاال این دختر توش قرار داشت...
خاطرات..
گاهی تلخن ، گاهی شیرینن..
گاهی یادآور شادی و گاهی هم غمی رو همراه دارن !
اما درهر صورت خاطره ان...بخشی از گذشته !
خوب میشد اگر هیچ خاطره بدی وجود نداشت ولی..دنیا اونقدارهم جای قشنگ و کاملی نیست
از دور پارک رو میدید که درحال تماشا کردن بدن نحیف دختر هایی که بی پروا میرقصیدن بود .
آرام آرام قدم برداشت و دستی به شونه اش زد
" اوه جناب جئون ! خوشحالم میبینمت پسر
+ ممنون اقای پارک..بریم سر اصل مطلب!
" تند نرو پسر یکم خوش بگذرون،کدوم یکی از اون رقصنده هارو میخوای هوم؟منون اقای پارک..بریم سر اصل مطلب!
" تند نرو پسر یکم خوش بگذرون،کدوم یکی از اون رقصنده هارو میخوای هوم؟
اوه..یک پیرمرد چقدر میتونست هیز باشه؟!
+ به اندازه کافی هرزه دارم ، وقته من مثل شما بی ارزش نیست میشه سریع کارارو جمع کنید!؟؟!
" هرروز بی هوا تر از دیروز..نمیخوای تو آدم بشی؟
+ شاید چون آدم ندیدم!؟
" تو دیگه این حرف رو نزن وقتی پدرت وزیراین کشوره!!
درسته ؛ پدر جونگکوک کم کسی نبود!"جئون یانگسو" کسی که نصف مردم این کشور براش
احترام قائل بودن..ولی اون مرد حاال دیگه پدر جونگکوک نبود..
دندون قروچه ای کرد و لبد زد : فکر نمیکنم بهت اجازه داده باشم درمورد خانوادم حرف بزنی!
الرا ویو |
کالفه قلتی روی تخت نرمش زد..حتی دیگه تختش هم حس خوبی بهش نمیداد ، براش سوال
بود..چرا هر جایی که این دختر کمی حس خوب دَرِش پیدا میکرد آرامشش محو میشد؟
گوشیش رو برداشت و شماره نانسی رو گرفت...دوستی که به تازگی باهاش آشنا شده بود ولی تو
همین مدت کم بخش بزرگی از زندگیش شده بود...
_ الو..؟
نانسی : دختر میدونی چقدر نگرانت شدم!؟ چرا نیومدی؟
_ خودت میدونی لطفا هی گیر نده
نانسی : باشه باشه..خواستم بیام دنبالت تا بریم یجایی..حاال اماده شو با مینهو میایم دنبالت
_ کجا قراره بریم؟
نانسی : مینهو توی بار قرار داره
_ میامولی اگه بخوای سره مشروب خوردنم گیربدی قسم میخورم بکشمت
- ۴.۲k
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط