ای یار مرا غم تو یارست

ای یار مرا غم تو یارست

عشق تو ز عالم اختیارست

با عشق تو غم همی گسارم

عشق تو غمست و غمگسارست

جان و جگرم بسوخت هجران

خود عادت دل نه زین شمارست

جان سوختن و جگر خلیدن

هجران ترا کمینه کارست

در هجر ز درد بی‌قرارم

کان درد هنوز برقرارست

ای راحت جان من فرج ده

زان درد که نامش انتظارست

در تاب شدی که گفتم از تو

جز درد مرا چه یادگارست
دیدگاه ها (۱)

میتوان با این خدا پرواز کردسفره دل را برایش باز کردمیتوان در...

به یکدیگر دروغ نگویید آدم است،باور می کند دل می بندد

گمان می کنم هر آدمیباید پشت پنجره ی اتاقش،یک گلدان گل شمعدان...

دلتنگی لجباز ترین حس دنیاست...هر چه برایش توضیح دهی, بیشتر پ...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزارا...

مرگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط