در اوستا این کلمه به صورت خورنه یا خورننگه آمدهاست

در اوستا این کلمه به صورت خورنه یا خورننگْه [۶] آمده‌است. صورت پهلوی آن خورّه xwarrah و به معنی شکوه و خوشبختی‌است.[۷] در نوشته‌های مانوی این واژه به صورت آشناتر farrah (با املای frh یا prh) آمده‌است.[۸] در اواخر دوران ساسانی معنی فرّ تحول یافته و تبدیل به بخت شده بود

فرّ یا فَرّه مفهومی در اساطیر ایرانی‌است. فر موهبت یا فروغی ایزدی [۱] است که شخص با انجام خویشکاری‌های خود[۲] و رسیدن به درجه‌ای از کمال به دست می‌آورد. عضو هر طبقهٔ اجتماعی می‌تواند فرّ مربوط به خود را بدارد. در اساطیر ایران ترکیب‌های فرّهٔ ایزدی، فرّهٔ شاهی، فرّهٔ ایرانی، فرّهٔ کیانی، فرّهٔ موبدی و فرّهٔ پهلوانی بیشتر از بقیه به کار رفته‌اند. مشروعیت شاهان وابسته به فره‌مندی ایشان بود. شاه مشروع شاهی بود که دارای فرّه شاهی که گاه به صورت فرّهٔ ایزدی هم ذکر می‌شود باشد. فر تنها متعلق به افراد/ایرانیان پاک است و با بدی کردن و غرور و امثال آن هم از دست تواند رفت. در اساطیر ایران مواردی هست که به سبب غرور یا خطاهای بزرگِ شاه فره از وی گسسته و مشروعیت از دست رفته‌است. دو مثال کاووس و جمشید قابل ذکرند.
بارزترین جلوهٔ فر تابندگی آن است. کسی که دارای فرّه است رخساری تابنده می‌دارد. به تابندگی افراد فره‌مند در اساطیر بسیار اشاره شده‌است. مثلاً در شاهنامه چون طهمورث از بدی پالوده می‌گردد فرهٔ ایزدی از او تافتن می‌گیرد. معروف‌ترین این تابندگی‌ها جمشید راست چنان‌که جزء دوم نام وی شید به معنی درخشان است و نام اصلی وی جم است.

فرّ هنگام گسستن از افراد یا پیوستن به ایشان نمودهای دیگری هم می‌یابد. برای نمونه فرّه از جمشید در هیئت مرغی (مرغ وارغنه) گسست[۳] و یا در هیئت غُرمی (=میش کوهی) به تک در پی اردشیر بابکان روان بود تا سرانجام به وی پیوست.[۴] فرّه در هیئت غرم روایتی‌است که در شاهنامه آمده‌است. در کارنامهٔ اردشیر بابکان هم روایتی مشابه ذکر شده‌است که برّ‌ه‌ای از پس ایشان [اردشیر و کنیزکی که با وی گریخته بود] همی‌دوید.[۵]
دیدگاه ها (۱)

فر

در اوستا این کلمه به صورت خورنه یا خورننگْه [۶] آمده‌است. صو...

فردر اوستا این کلمه به صورت خورنه یا خورننگْه [۶] آمده‌است. ...

فر ایزدیدر اوستا این کلمه به صورت خورنه یا خورننگْه [۶] آمده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط