امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
p²²

سمته گردنش خم شد و بوسه طولانی روی گردنش گذاشت
ا،ت که از حرکت یهویی تهیونگ شوکه شد
چشماش روی هم فشار داد تهیونگ ا،ت رو به سمته خودش برگردوند و خط بوسه هاش رو از گردنش تا ترقوه هاش ادامه داد
وقتی تهیونگ کمی از بیراهنش رو از شونه پایین آورد ا،ت کمی ازش فاصله گرفت
ا،ت : باید....بریم داره دیر میشه...
تهیونگ بدون توجه به حرفش دست رو گرفت و به سمته خودش کشید
و لباش روی لبای ا،ت گذاشت
ا،ت که دستش توی هوا مونده بود وقتی تهیونگ با آرومی لباش رو مک* می‌زد دستاش دوره گردنش حلقه کرد و توی بوسه همراهی اش میکرد
ا،ت با احساس تنگی نفس دستاش رو از گردن تهیونگ پایین آورد و روی شونه هاش گذاشته و از خودش جداش کرد
و با نفس نفس زدن پیشونیش روی بیشونی ا،ن گذاشت و هردو لبخند پر رنگی روی لباشو بود که تهیونگ با نفس برید برید گفت
تهیونگ : بی صبرانه منتظر روزی هستم‌ که ماله من بشی
عشق حسی که هر آدمی قادر به درکش نیست مگه اینکه عشق واقعی رو تجربه کرده باشه
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
به خونه اش برگشت و با هر بار یادآوری اتفاق های و حرفای امشب ضربان قلب به قدری بالا می‌رفت که احساس میکرد روی هراز باشه
وارد خونه شد و کیش روی میز کنار در گذاشت به سمته اتاق اش میرفت با شنيدن صدای فردی لبخندش محو شد و چینی بین آبرو هایش اومد
و اخم ریزی کرد
کی‌ جون : تا این وقت شب کدوم کوری بودی اونم با این لباسا
ا،ت به سمتش برگشت و با خونسردی گفت
ا،ت : به تو مربوط نیست
برادرش به سمتش اومد و جلوش ایستاده عصبانیت که ناشی از مستی بود کاملا توی چهره اش معلوم بود
کی جون : چرا هر شب بیرونی فکر کردی نمیفهمم چه هر*زه‌گی میکنی
ا،ت : درست حرف بزن هدقل از تو که بهترم مست که نمیام خونه.....
حرف اش با سیلی که برادرش بهش زد قطع شد و باعث اوفتادنش روی زمین شد و انگشت اشاره اش رو به سمتش گرفت و با عصبانیت و داد گفت
کی جون : پاهاتون میشکنی و میشنی توی خونه وگرنه خودم جفت پاهات قلم میکنم
اشک هاش رو گونه اش سرازير شدن دستی به صورتش کشید و فکش رو ماساژ داد و از روی زمین بلند شد دیگه پس بود این همه سکوت در برابر زورگویی ها و کتک هاش نفس عمیقی کشید و بغضش رو قورت داد
ا،ت : من هر‌کاری بخوام میکنم به تو مربوط نیست اگه بخوام دیر میام اگرم‌ بخوام اصلا نمیخوام تو حق دخالت توی زندگی منو نداری بسه دیگه
بعد از این حرف برادرش خنده عصبی کرد و به سمتش اومد
و دستش پشت سرش برد و موهاش رو محکم بین انگشتاش گرفت که ا،ت از درد سرش‌ رو یه عقب خم شد و با عصبانیت توی صورتش غرید
کی جون : یه مدت کاری بهت نداشتم حاضر جواب شدی
با دردی که توی سرش می‌پیچید چشماش روی هم فشار داد
ا،ت : ولم..کن...دردم مياد......
دیدگاه ها (۰)

《امتحان زندگی 》p²³ا،ت : ولم..کن...دردم مياد کی جون موهاش رو ...

شخصیت های فیک 《 امتحان زندگی 》

《 امتحان زندگی 》p²¹تهیونگ دست ا،ت رو گرفت و انگشتاش روی انگش...

《 امتحان زندگی‌ 》p²⁰از ماشین پیاده شدن و تهیونگ دستش رو سمته...

ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 76 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ دختر...

پارت : ۳۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط