گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش

گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش !
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش

زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست !
رفتنت یعنی مصیبت ، زجر یعنی باورش

یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش

حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که
خسته از تکلیف شب ، خوابیده روی دفترش

جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها
یک طرف من با خیالت ، قهوه سمت دیگرش

مرگ انسان در جهان گاهاً نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش

• علی صفری
دیدگاه ها (۱)

هنگامی که خاطره‌ات را می‌بوسم در‌می‌یابم دیری‌ست که مُرده‌ام...

دستهایم را در باغچه می‌کارمسبز خواهم شد،می‌دانم، می‌دانم، می...

می خرامد غزلی تازه در اندیشه ی ماشاید آهوی تو رد می شود از ب...

️شهریور جانم...!حالا که داری می روی برو بسلامتاما بدان عاشقا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط