شاعر مهدی عابدی

شاعر: مهدی عابدی
روان چون چشمه بودم، جذبه‌ات خشکاند و چوبم کرد
بنازم آن نگاهت را که درجا میخ‌کوبم کرد
شب و روزِ مرا در برزخ یک لحظه جا دادی
طلوعم داد لبخند تو و اخمت غروبم کرد
کنون از گرد و خاک عشق‌های پیش از این پاکم
که سیلاب تو از هر رویدادی رُفت‌و‌روبم کرد
تَنَت تلفیقِ گُنگِ عنصر باد است با آتش
نفس‌هایت شمالی سرد، لب‌هایت جنوبم کرد
دوا؟ جادو؟ نمی‌دانم، شفا در حرف‌هایت بود
نمی‌دانم چه در خود داشت اما خوب خوبم کرد!
دیدگاه ها (۱)

شاعر: محمود اکرامی فرچشم مخصوص تماشاست اگر بگذارندو تماشای ت...

شاعر: عبدالحمید رحمانیان:/ جهرمهرچه ای بانو دل من ساده استزی...

شاعر: سعید بیابانکیمگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشمکه عقل و د...

دستی که نان و نور به من داد می‌رود من مرده بودم او که مرا ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط