دوستت دارم

"دوستت دارم"
و این را فقط منی میدانم که دیگر ندارمت
و باید وانمود کنم که دوستت ندارم
و تو نمیدانی
نبودنت چه بر سرم آورده
و نخواهی دانست شده ام قاتلِ لحظه های خود
"دوستت دارم"
چونان یک اعدامی در لحظاتِ آخر زندگی اش
پای چوبه یِ دار
همانند شنا نابلدی در حالِ غرق شدن
همانقدر امیدوار
و ناامید
همانقدر دلبسته
و رها شده
"دوستت دارم"
به سانِ مادری که می فهمد؛ فرزندش مرده به دنیا آمده...
"دوستت دارم"
و میدانم سهم من از تو
فقط همان حسِ "دوست داشتن" است...
دیدگاه ها (۲)

از لبانت باده در پیمانه میخواهم بیامن زدست و دوشهایت شانه ...

هوای سینه ام تنگ است، برگرد،نفس بی رنگِ بی رنگ است، برگرد......

میخام دعاکنم...بدویین بیاین می خوام یه دعای خیلی خوب در حق ه...

ﺷﺎﻋﺮ ﭼﺸﻤﺖ ﺷﻮﻡ ﯾﺎ ﺷﺎﻋﺮ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺖﺍﯼ ﻓﺪﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﯾﺪﻧ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط