عشق جاودان

عشق جاودان
پارت ۱۵۴
جینوو: پس شب میایم فعلاااا
دازای: میبینمت

چویا: کی بود
دازای: جینوو، دوست بچگیم، حالا برو تابو ببین
چویا: عررررر دازای واقعاااااا خیلییییی دوست دارممممممممم
دازای: اخ من قربون نینی کوچولوم بشم، من میرم داخل بیا

ویو شب
دازای: خب این همه غذا درست کردی
چویا: اهومم، خوبن
دازای: عالین
تا چویا خواست لب باز کنه صدای زنگ در اومد

درو باز کردیم و اومدن داخل
دازای: خوش اومدین
چویا: سلام من چویام از دیدنتون خوشوقتم

جینوو: عزیزم چرا انقد معذبی
ناناموی: نمیدونم حقیقتا، خب شما چند وقته باهمین
دازای: فعک کنم که نزدیک یکسال میشه
جینوو: اوه چه خوب
چویا: خب شما چطور
جینوو: ما دوساله باهم وارد رابطه شدیم
دیدگاه ها (۵)

عشق جاودانپارت ۱۵۵چویا: آها، خب بفرمایید بشینیدروی مبل نشستی...

عشق جاودانپارت ۱۵۶مثل همیشه انتظار داشتم دازای بیاد بغلم کنه...

عشق جاودان پارت: ۱۵۳کمکش کردم و چون پتو های تختو اوردم تا را...

عشق جاودانپارت ۱۵۲چند دقیقه ای سکوت کردیم ، به درخت نگاه کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط