اشنباه کردیم

اشنباه کردیم

p: 10

*ویو ا.ت*
وقتی اون دوتا جن رفتن نشستم پای تلوزیون و سعی کردم که اتفقای امروز رو فراموش کنم یهو صدای زنگ امد رفتم درو باز کردم دیدم مارکا و لیانن

☆سلام خانم میشه نظرتونو راجب شهر سئول بگین؟
+اممم.... من..؟ خب
♡چیزی شده؟
+نه
☆خیلی اشنایی دختر نمیشناسمت
+نه:) (لبخند غمگین و بغض)
☆وایی دختر اگر بخای میتونیم دوستت باشیم
+جدی؟
♡اره اممم فقط لطفا میشه اگر چیزی میدونی بهمون بگی
+لیان... مارکا من... معذرت میخام...
☆او مارو میشناسی؟
+اره ولی نه من نباید بهتون چیزی بگم (گریه)
♡ گریه نکن.... تو من... تو چشمام نگا کن
+(تو چشماش نگا میکنه)

*ویو لیان*
تا دختره به چشمام نگا کرد همه چیز امد جلو چشمام اون موزه تهیونگ و جیمین و جونگکوک اون اتاقا بغض کردم و گفتم

☆ا.ت.... خودتی
♡میشناسیش؟
☆تو چشماش نگا کن

*ویو مارکا*
تو چشمای دختره نگا کردم موزه دفتر خاطراته جونگکوک امد جلو چشمام اون ا.ت بود

♡دلم برات تنگ شده بود دختر
+منم

.....
دیدگاه ها (۲)

اشتباه کردیمp: 11(3ماه بعد) ♡بچه ها برا اردو میخایم بریم جنگ...

اشتباه کردیمp: 12_ببین چرا انقدر خری من نمیفهمم+خرم که هستم ...

فالواراش به 100برسه پارت بعد رو میزارم ازش حمایت کنید فیکاش ...

اشتباه کردیمp: 9_یعنی چی دوباره تنها شدم؟ +یعنی من بجز مارکا...

پارت 13 دیدم.... چند تا دختر روبه روم وایستادن یه دونه از او...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط