هیچ فراری بدون نقشه نمیشه اگه بخوای فرار کنی باید مدت ها

هیچ فراری بدون نقشه نمیشه، اگه بخوای فرار کنی باید مدت ها روی فرارت فکر کنی، این که چطور بری و چه وقت بری، مخصوصا اینکه بخوای از یه رابطه فرار کنی.
گاهی وقت ها پیدا کردن راه فرار آسون نیست، راه فرار مثل یه دریچه پنهان می مونه وسط یه جنگل تاربک.
وقتی که دیدم داره میره فهمیدم واسه پیدا کردن راه فرارش خیلی تلاش کرده، نمی تونستم از رفتن منصرفش کنم، چون اون راه رو پیدا کرده بود و بالاخره یه روز می رفت.
- پس چی کار کردی؟
- نشستم کنار دریچه، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم.
- بعدش رفتی خونه؟
- نه، یه پاکت سیگار کشیدم، گفتم شاید برگرده.
- بعدش چی؟ رفتی خونه؟
- آره رفتم خونه و همه عکس هاش رو جمع کردم.
- سوزوندی؟
- نه، گذاشتم تو انبار.
- چرا نسوزوندی؟
- دیوونه شدی؟ شاید برگرده!

کتابفروشی خیابان بیست و یکم شرقی
#روزبه_معین
دیدگاه ها (۱۳)

داستان کوتاه و عاشقانه پستچیقسمت دهم❥❥❥◈‌┅═❧═┅┅───┄https://t...

آقــا جان!این بار نه برای حاجت، که فقط و فقط "دل" تنگ خودتان...

داستان کوتاه و عاشقانه پستچیقسمت نهمرییس کل ،سر علی را بوسید...

داستان کوتاه و عاشقانه پستچیقسمت هشتموقتی عاشق باشی، زمان گا...

Part2رسیدید خونه،رفتی توی آشپز خونه و یه گلدون برداشتی و پر ...

جیمین فیک زندگی ادامه پارت ۳۳#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط