قدما شبا بالا پشت بوم مخوابدم و ستاره ها رو می شمردم

قديما شبا بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو می شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود ...
اين روزها چشم ميندازيم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمريم ...

قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنيای رنگی ...
اين روزا تلويزيونای رنگی و سه بعدی و يه دنيای خاكستری ...

قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد ، راحت می پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانه روز می زديم و ...
اين روزها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم ...

قديما از هر فرصتی استفاده می كرديم كه با دوستا و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضوری ...
اين روزها با "بهترین دستگاه های رسانه ای" هم ، با هم ارتباط نداريم ...

قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگ با فک و فامیل ...
این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو پدربزرگه؟
کو اون فامیل؟
کو اون خونه ؟
حیف
قديما توی قديما موند ...
دیدگاه ها (۵)

... 💕 🌸 🍃 ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ ﻣﯿﮕﻪ :ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻔﺘﺎﺩ ٬ ﻫﺸﺘﺎﺩ ﺳﺎﻝ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ...

مردی وارد دهی شد و در مکانی که اهالی ده جمع شده بودند نشست و...

‏عشق اولمثل جايِ واکسن بچگیامونه؛دردش تموم میشهاما جاش هیچوق...

چه کاری از من بر می آید؟وقتی عشقتمام خودش را می ریزد توی چشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط