آشنایی اتفاقی

آشنایی اتفاقی
پارت ۴

شب شده بود صدای آیفون اومد

مامان: ا.ت هی سو یه کدومتون بره ببینه کیه درو باز کنه

ا.ت : من میرم

رفتم دیدم داییم و خالم با بچه‌ها و نوه هاشون اومدن درو باز کردم

ا.ت : مامان دایی و خاله اینا اومدن

مامان : باش اومدم

دایی خاله اینا اومدن سلام دادیم

نشستیم من چای آوردم به همه پخش کردم

خالم: عزیزم فردا میری کره؟

ا.ت : اره خاله جون

خاله : خوبه م رفتی مراقب خودت باش

ا.ت : چشم خاله جون

دایی: رفتی اونجا مراقب خودت باش هرچی هم خواستی بهمون زنگ بزن کمک خواستی اگه از پس مون بر میومد بهمون زنگ بزنین با هر دوتونم

مامان : دایی و خاله راست میگن شما دوتا کمک خواستین بهمون زنگ بزنین هرچی از هر کاری از پسمون براومد من واستون می‌کنیم

ا.ت : چشم

هی سو : چشم مامان چشم خاله و دایی

انقدر حرف زدیم که ساعت ۱۱ شب بود داییم اینا رفتن ما رفتیم بخوابیم صبح پا شدم

لایک کن تا پارت بعد بزارم کیوتم

& آشا &
دیدگاه ها (۰)

من اینو دیدم نمی‌دونم واقعیت یا نه ولی باید کاری کنیم باید ق...

آشنایی اتفاقی اسلاید اول لباس ا.تاسلاید دوم لباس هی سو

آشنایی اتفاقی پارت3چشمامو باز کردم دیدم هی سوهی سو کره ای ای...

"سرنوشت " p,38...یهو .... ا/ت رو بغل کرد و پیشونیشو بوسید .....

شوهر دو روزه پارت۵۸

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط