سلام
°°°°°° イんムイ°°°°°°
🔽 🔼 ســــــــــلــــــــــامــــــــــ🔼 🔽
★خب خب خب
بخاطرحمایتتون ازمنو فیکم پارت دومشم اماده کردم امیدوارم لذت ببرید☺
.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.
********************پارت2********************
اون روزم مثل روزای دیگه بود،همونجوری هیچ فرقی نداشت
مثل هرروز ساعت 6:30 بیدارشد تا 6:35 به نظافتش رسید تا 6:45 هم صبحونه خوردوتالباس بپوشه و برسه به محل کارش ساعت 7 شدمثل همیشه نشست پشت میز کارش و شروع کرد به برسی پرونده ها انقدر خودش رو مشغول کار میکرد که نمیفهمید چطور زمان میگذره.
مشغول کاراش بود که یکدفعه صدای اقای رئیس رو شنید،اون گفت:
شماکارمند وظیفهشناسی هستیدو همهی کارها رو درست و بدون نقص انجام میدید ولی با مشتریها ارتباط خوبی ندارید واصلا صحبت نمیکنید واین به ضرر شرکت ماست، متأسفم اینو میگم ولی مادیگه نمیتونیم باهم همکاری کنیم،شما از این به بعد اخراجین.
چیزی نگفت، مخالفتی نکرد، ساکت بودو به زمین نگاه میکرد، داشت فکرمیکرد که اگه بیکار باشه چیمیشه، زندگیش چه تغییری میکنه، ولی هرچی فکر کرد نتونست تصور کنه؛
وسایلش رو جمع کردو رفت، میخواست امتحان کنه ببینه زندگی تکراریش چهشکلی میشه...
ٰ##################################
مرسی ازاینکه فیکمو خوندینو لایک کردین 😍
امیدوارم بازم بخونینو دنبالم کنین😃
اگه این پارتم زیاد لایک خورد بازم میزارم😆
اگه نظری هم دارین لطفا کامنت بزارین💗
♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤
🔽 🔼 ســــــــــلــــــــــامــــــــــ🔼 🔽
★خب خب خب
بخاطرحمایتتون ازمنو فیکم پارت دومشم اماده کردم امیدوارم لذت ببرید☺
.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.
********************پارت2********************
اون روزم مثل روزای دیگه بود،همونجوری هیچ فرقی نداشت
مثل هرروز ساعت 6:30 بیدارشد تا 6:35 به نظافتش رسید تا 6:45 هم صبحونه خوردوتالباس بپوشه و برسه به محل کارش ساعت 7 شدمثل همیشه نشست پشت میز کارش و شروع کرد به برسی پرونده ها انقدر خودش رو مشغول کار میکرد که نمیفهمید چطور زمان میگذره.
مشغول کاراش بود که یکدفعه صدای اقای رئیس رو شنید،اون گفت:
شماکارمند وظیفهشناسی هستیدو همهی کارها رو درست و بدون نقص انجام میدید ولی با مشتریها ارتباط خوبی ندارید واصلا صحبت نمیکنید واین به ضرر شرکت ماست، متأسفم اینو میگم ولی مادیگه نمیتونیم باهم همکاری کنیم،شما از این به بعد اخراجین.
چیزی نگفت، مخالفتی نکرد، ساکت بودو به زمین نگاه میکرد، داشت فکرمیکرد که اگه بیکار باشه چیمیشه، زندگیش چه تغییری میکنه، ولی هرچی فکر کرد نتونست تصور کنه؛
وسایلش رو جمع کردو رفت، میخواست امتحان کنه ببینه زندگی تکراریش چهشکلی میشه...
ٰ##################################
مرسی ازاینکه فیکمو خوندینو لایک کردین 😍
امیدوارم بازم بخونینو دنبالم کنین😃
اگه این پارتم زیاد لایک خورد بازم میزارم😆
اگه نظری هم دارین لطفا کامنت بزارین💗
♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤
- ۱.۵k
- ۰۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط