PART30

با این حرفش اعصابم حسابی ریخت بهم
+به تو هیچ ربطی نداره
رفتم سمت یونا اعصابم خورد بود نمی‌فهمیدم چیکار میکنم دستش و محکم گرفتم و با خودم بردمش توی یه اتاق اون عتراف و لبام و گذاشتم روی لباش و محکم مک میزدم بزور خودش و ازم جدا کرد با تعجب بهم نگاه میکرد
بدون اینکه حرفی بینمون رد و بدل شه از اتاق زدم بیرون
(ویویونا)
اصلا نزاشت حرف بزنم با اون کارش حسابی تعجب کرده بودم از اتاق اومدم بیرون و دنبالش می‌گشتم توی مهمونی پیداش نکردم برای همین رفتم بیرون دم در ایستا ده بودم که یه ون مشکی جلوم ایستاد اهمیت ندادم و پشتم و کردم بهش میخواستم برگردم که یه دستمال جلو دهنم و گرفت چیزی نفهمیدم و چشام بسته شد
(ویو جونگ کوک)
مهمونی تموم شده بود من کل عمارت و دنبال یونا گشتم ولی پیداش نکردم چشم افتاد به لیسا یاد حرف توی مهمونیش افتادم که گفت یونا رو می‌کشه حمله کردم سمتش و گلوش محکم گرفتم
+یونا کجاست؟
~نمیدونم
+عوضی با یونا چی کار کردی
~ولم کن داری خفم می‌کنی من نمیدونم
بادیگارد ها من و از لیسا جدا کردن بعد هم باباش اومد
¢چه خبر شده آقای کوک این چه کاریه
+از دخترت بپرس با نامزدم چی کار کرده (با داد)
¢لطفا آروم باشین اینجا بشینید باهم حرف بزنیم
روی مبل نشستم و یه نفس عمیق کشیدم
+فقط چند لحظه تنهاش گذاشتم ولی الان نیست
¢شاید برگشته خونه
+اون بدون من جایی نمیره
¢خب الان گم شدن نامزد شما به دختر من چه ربطی داره
+دختر شما توی مهمونی من و تهدید کرد که نامزدم و می‌کشه
~اون فقط یه حرف بود
¢حالا به خونت یه سر بزن شاید برگشته باشه خونت یا رفته باشه خونه خودش
آره شاید برگشته باشه خونه خودش دیگه حرفی نزدم و سریع زدم بیرون رفتم سمت خونه خودم رسیدم اونجا و کل خونه رو گشتم ولی یونا نبود
+الو می‌خوام خونه یه نفر رو برام پیدا کنی......باشه اطلاعاتش رو برات میفرستم
چند ساعت بعد
گوشیم زنگ خورد
الو....باشه ممنون
آدرس خونش رو پیامک کرد سریع رفتم سمت خونه یونا
محکم در میزدم و دستم و گذاشته بودم رو زنگ که بالا خره یه نفر در و باز کرد یه پسر حدودا سی ساله بود. حولش دادم و وارد خونه شدم
/هوی کجا سرت و انداختی پایین و داری میری
+یونااااااا
&چه خبر شده
+یونا کجاست
&با خواهرم چیکار داری
+بگو کجاست.......یوناااا
&نیست صدا نزن نیست(با گریه)
+پس یعنی یونا برنگشته خونه
&چی
+هیچی
&از خواهرم خبری دارین
+الان دوساعته ازش خبر ندارن
&چی خواهرم پیش شما بوده
+الان وقت ندارم تو ضیح بدم باید یونا رو پیدا کنم
/آقا لطفاً بهمون بگید چه اتفاقی افتاده
بادیدن وضعیت و نگرانیشون تصمیم گرفتم همچی رو براشون توضیح بدم
내 노예🖤
دیدگاه ها (۰)

PART31

PART32

PART29

PART28

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

Mafias Stepdaughter

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁴ می خوام وقتی رفتیم خونه ازش تشکر ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط