رمان شازده کوچولو

رمان شازده کوچولو

پارت ۷۶

ارسلان: یگو خوب چی

دیانا: هیچی ولش کن نگاهی به نفس کردم که رو به روی ما نشسته و دستاشو به هم میکوبه و جیغ میزنه لبخندی زدم و به پام نشوندمش همش وول می‌خورد آروم باش خوشگله من دستاشو آروم روی صورتم گذاشت و خندید صورتش کمی توپر بود وقتی میخندید دل سنگ هم آب میشد قاشق و زدم تو شیر و بيسکوئيت( یادتونه😂) بهش دادم

ارسلان: بدش به من من غذاشو میدم تو بخور

دیانا: با اون لحن که گفت نتونستم نه بگم آروم بچه رو بهش دادن به غذا خوردن ادامه دادم

... بعد از غذا ...

ارسلان: دیانا بیا بشین دیگه

دیانا: وایسا بخوابونمش بیام

ارسلان: هی روزگار بچه این دردسر هارم داره دیگه

دیانا: مثل خودت تخسه نمیخوابه

ارسلان: نوچ دو دقیقه خواستیم با زنمون حرف بزنیم

دیانا: آنقدر غر نزن بچه خودته دیگه
دیدگاه ها (۲)

رمان شازده کوچولو پارت ۷۷ارسلان: پوف دیانا :نوچ نمیخوابه ارس...

مان شازده کوچولو پارت ۷۸ارسلان:با جسم روم از خواب بیدار شدم...

رمان شازده کوچولو پارت ۷۵ارسلان: نفس و گذاشتم رو نیز که همین...

رمان شازده کوچولو پارت ۷۴ارسلان: الکی زار زدم و گفتم هی روزگ...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

رمان بغلی من پارت۱۳۶و۱۳۷و۱۳۸و۱۳۹دیانا: ارسلان اون بچه فقط پن...

رمان بغلی من پارت ۱۲۴و۱۲۵و۱۲۶و۱۲۷و۱۲۸ارسلان: معلومه که میام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط