شاعرانهدیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت

#شاعرانه:دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفت

در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می‌کردم
«عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت

نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می‌ ناب گرفت

کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می‌شود از حافظه آب گرفت؟!
دیدگاه ها (۵)

#شاعرانه:گفتند : که او عاشق گیسوی کمند است موهای من از عصر ه...

#شاعرانه:کفر می گویم که ایمان نیز آرامم نکردگریه های زیر بار...

#شاعرانه:من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنهتیرم به خطا می‌رود ...

#شاعرانه:در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرماصلا به تو افتاد مس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط