صحبت از یار نکن صحبت اغیار بس است

صحبت از یار نکن، صحبت اغیار بس است
از غریبان تو بگو، صحبتِ از یار بس است

از دل خسته بگو، از من وابسته بگو
صحبتی جز من آشفته بیمار بس است

دل اگر رفته چرا باز نمی گردد پس؟
دل من پیش بیا، این همه اخطار بس است

آنکه دیگر ز تو دل کنده مگر باز آید؟
هی دل ساده لوحم، این همه اصرار بس است

متضرر شده ی عشق، زیان کافی نیست؟
جان معشوقه ی دل کنده ات اضرار بس است

عشق آسیمه به سر، رام نمیگردی تو؟
بستمت رام شوی، این همه افسار بس است

خسته ام، خسته اگر آه کشد می گیرد
خستگان را دل من، این همه آزار بس است
دیدگاه ها (۱)

ای ﻏﻨﭽﻪ ی ﺧﻨﺪان ﭼﺮا ﺧﻮن در دل ﻣﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽﺧﺎری ﺑﻪ ﺧﻮد ﻣﯽ ﺑﻨﺪی و...

شمع رقصان بودم اما ، آتشم خاموش شددر شب یلدا نصیبم ، حسرت آغ...

آمدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد از هوای ِ عشق سرشارش کنم رو...

فرشِ مویِ شابلوطت دستبافِ دلبری ستجنسش از ابریشمِ نایاب و صا...

اين خيلي قشنگه : ❤️🌸🔹 عالم ز برایت آفریدم، گله کردی🔸 از روح ...

#خدایا #خدایا_شکرت#عاشقانه_های_من#دکلمه_های_زیبا#دکلمه_احساس...

حمزه فلاح

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط