#مافیای خشن پارت هشتم

که یهو یونا داد میزنه و میگه
یونا: اخ.. اخ . دلمممم وا خدا

تهیونگ: یونا خوبی!؟

یونا: وای نه وایی (خودشو میزنه به غش کردن)

کوک: یونااا

کوک یونا رو براید استایل بغل میکنه و میبرتش توی ماشین ات دم در بود که جونکوک بش گفت سوار شه ات سوار میشه و جونکوک راه میفته

ویو ات:

نمیدونم چرا ولی اصلا برام مهم نبود که غش کرده تازه یکم خوشحال بودم و جونکوک نمیدونم چرا ولی حس میکنم... ام. فکر کنم.. دوس.. دوسش دارم. نه ات این مزخرفات چیه بس کن اه تو هم با این ذهن خرابت

رسیدیم که جونکوک درو باز کردو یونا رو بغل کرد و رفت تو بیمارستان منم پشت سرش رفتم یونه رو بردن توی یه اتاق و من موندم و جونکوک

ات: خوبی؟

جونکوک: اره خوبم

ات: وای نه چرا با این لباس اومدم (با لباس خدمتکارا اومده)

جونکوک: هیسس داری جلب توجه میکنی

ات: اما اخه..

جونکوک کتش رو در میاره و روی شونه های ات میندازه

ات: ا. ا. ا. م. م مر. سی

کوک: خواهش

کوک: ات

ات: بله

کوک: راستش من. من دوس.. حرفش ناتموم موند چون دکتر اومد بیرون و رو به جونکوک گفت

دکتر: تبریک میگم اقای جعون شما صاحب یه بچه شدید

کوک: چ. چی؟

دکتر: همسرتون حاملست

کوک: اما اون همسرم نیست و اون بچه از من نیست

دکتر: من نمیدونم الان سونوگرافی رو میارم و یه ازمایش خون میگریم تا ببینیم بچه مال کیه

اینو گفت و رفت کوک وارد اتاق شد

یونا: اوه ددی اومدی

کوک: خفه شو بینیم باو اگه بمیری بابات یغه منو میگیره

یونا: عه شوهری حرف زشت جلوی بچه نزن عشق مامان از این حرفا یاد نگیریا

کوک:زر نزن اه

اینو میگه و از اتاق میاد بیرون و دست ات و میگیره و میبره تو ماشین
(خب ببینید بچه ها یونا میره به یه دکتری پول میده تا سونوگرافی فیک و ازمایش خون فیک بش بده که با کوک ازدواج کنه و پولاشو بالا بکشه شو بعدش طلاق بگیره و تا اخرین دونه ی مهریه شو بگیره)

و راه میفته میرسن خونه و ات پیاده میشه جونکوک هم پیاده میشه و وقتی وارد خونه میشن میبینن که ٠٠٠
.
.
.
.
.
.
.

شرمنده کم شد
دیدگاه ها (۱)

مافیای خشن پارت نهم

مافیای خشن پارت دهم

#مافیای خشن پارت هفتم

جونگکوک🤍💜

جیمین فیک زندگی پارت ۶۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۶۶

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط